خداحافظی

این آخرین نوشته ی من در این وبلاگ  به این شکل هست. بعد از این از این وبلاگ تنها برای اطلاع رسانی در مورد برنامه ها یی که از منظر من جالب هستند استفاده خواهد شد. 

قبل از خداحافظی می خواستم چند نکته بگویم:

۱) اگر مایل به کمک به زلزله زده های قره داغ و ورزقان هستید می توانید به این سایت مراجعه کنید:

http://www.childf.com/News/Zelzele.htm

۲) برای قبول کفالت کودکی بی بضاعت اما مستعد از هر کجای ایران که مایل باشید می توانید به این سایت مراجعه کنید. قبول کفالت از هر کجای دنیا امکان پذیر است. می توانید با روابط عمومی بنیاد که در سایت آدرس آن آمده  تماس بگیرید و هر سئوالی که داشتید بپرسید. کودکان به گونه ای تربیت می شوند که در آینده بتوانند خود و خانواده ی خود را از فقر بیرون بکشند. برای اطلاعات بیشتر به سایت مراجعه کنید.

۳) برنامه های سخنرانی های پژوهشکده ی فیزیک در آی-پی-ام در اینجا اعلام می شود. فایل سخنرانی برخی نیز در همان وبسایت بارگذاری می شود. همایش ها در صفحه ی اصلی پژوهشکده ی فیزیک و همچنین این لینک اعلام می شوند. لینک دروس و جزوات من هم همین گوشه ی وبلاگ هست.

باز اگر مطلب مهم دیگری به ذهنم رسید به صورت پی نوشت می نویسم.

پی نوشت اول: لینک خبرنامه ی ماهانه فیزیک نوترینو

پی نوشت دوم: همان طوری که در بخش کامنت ها توضیح دادم علت تصمیم من بر تعطیل کردن این وبلاگ دو چیز است: یکی این که می خواهم شخصا وقتی را که برای وبلاگ می گذاشتم برای تجارب دیگر و فعالیت های دیگر بگذارم. دوم این که به این نتیجه رسیده ام که تا چند ماه بعد نیازهای فکری  جمعی ما  عوض خواهد شد و این وبلاگ به این شکل نخواهد توانست آنها را پاسخ دهد. می خواهم قبل از آن که تاریخ مصرف مینجق بگذرد خودم آن را تعطیل کنم. به علاوه این تعطیلی خود خواسته یک جور نداست که باید برای تغییرات فکر آمادگی پیدا کنیم.

در ضمن وبلاگ را یک مرتبه نمی خواهم ببندم. می خواهم یک برنامه ی همه با هم تا ۱۵ دی (ششمین سالگرد تولد مینجق!) نیز اجرا کنیم. از ظرفیت این وبلاگ تا جایی که مقدور هست استفاده می کنم.
من دختر تبریز هستم. ما تبریزی ها از همه چیز مربا می پزیم . بعد هم از شیره اش شربت درست می کنیم. به راحتی چیزی را دور نمی ریزیم. تا جایی که این وبلاگ ظرفیت آن را دارد از آن استفاده خواهم کرد.
اما شم آینده نگری من می گوید تا چند ماه دیگر نیازهای فکری ای خواهیم داشت که این وبلاگ نمی تواند پاسخگو باشد. می خواهم درست در آستانه ی آن خداحافظی کنم. در مورد مرحله ی دوم طرح همه با هم این چهارشنبه توضیح خواهم داد.

پی نوشت سوم: در مورد زبان مادری و زبان های محلی اقوام بحث مهمی شد  با کلیک بر ادامه ی مطلب می توانید بخوانید.

 پی نوشت چهارم (شروع مرحله ی دوم طرح همه با هم): حالا برسیم به مرحله ی بعدی که همان مرحله ی دوم برنامه ی "همه با هم" است.
از همین الان شروع می شود. برای آشنایی با "طرح همه با هم" که این بهار مرحله ی اول آن را اجرا کردیم به این لینک مراجعه کنید. فکر می کنم اکثر شما با ایده ی آن آشنا باشید برای همین دیگه توضیح نمی دهم. اگر آشنا نیستید مطالب قبلی  در این مورد را در همین لینک ببینید.

 همان طوری که قبلا نوشته ام  و توضیح داده ام خیلی از جنبه های هویت مان که نمی پسندیم از طرف اطرافیان به ما تحمیل شده. اگر یک جنبه ی اکتسابی از چیزی که به عنوان هویت به شما تحمیل شده نمی پسندید پیوستن به طرح "همه با هم" فرصت خوبی است که آن را عوض کنید و در آن مورد به خصوص هویت جدیدی مطابق میل خود برای خود بسازید. باور کنید شدنی است.


طرح همه با هم در این گونه موارد موفق بوده است:
1) از بین بردن حس افسردگی. آن قدر این طرح گرما داشت که یخ ها دلسردی و افسردگی را آب می کرد. البته ما روانشناس و روانپزشک نیستیم و جای آنها را نمی گیریم. اما این طرح انگیزه ی لازم را برای بهبود وضع روحی می دهد
2) گرفتن رژیم لاغری.
3) ترک سیگار.
4) جدی تر شدن در مطالعه و درس خواندن. الان وقتش هست که جدیت خود را در درس خواندن بیشتر کنید. اگر چنین نکنید آخر ترم و ترم های آتی دچار تنش و.... می شوید.
5) تصمیم بر تقویت زبان انکلیسی
6)....

 از این به بعد تا 7 دی ماه هر پنجشنبه ساعت 1 بعد از ظهر من بخش کامنت های را باز می کنم و گزارش هفتگی رژیم غذایی و ورزش و پیاده روی ام را می دهم.
 تا شنبه ساعت یک بعد از ظهر کامنت ها باز می ماند. دوستانی که مایل هستند در طرح شرکت کنند در بخش کامنت های همین یادداشت گزارش بدهند. به همان سبکی که در بهار داشتیم.
بعد بخش کامنت ها را می بندیم تا 5 شنبه ی هفته ی بعد ساعت یک بعد از ظهر. تنها کامنت هایی که به جمع انرژی می دهند منتشر می کنیم. با همان ذهنیت بهار جلو می رویم. به همدیگر کمک می کنیم که روحیه بگیریم. هیچ کدام انتظار نداریم جمع منبع انرژی اش را برای ما صرف کند. کوشش ما این است که به دیگران انرژی دهیم. با حرف های محبت آمیز همفکری و مثبت اندیشی. همین جو برای اهدافی نظیر کم کردن وزن یا ترک سیگار -والبته بیرون آمدن از افسردگی-- ایده آل است. دقت کنید هدف اصلی همین با هم بودن و با هم تلاش کردن است. اگر در سایه ی این تلاش به هدف های موضعی مانند لاغر شدن یا ترک سیگار یا.... هم رسیدیم که دیگه بهتر.
خوب دیگه شروع کنیم! اونهایی که علاقه مند هستند به طرح همه با هم بپیوندند اعلام کنند.

دوستانی که به این طرح می خواهند بپیوندند اما موضوعی را سراغ ندارند می توانند تقویت زبان انکلیسی یا یاد گیری یک زبان جدید را برنامه ی خودشان قرار دهند. برای آموختن زبان ترکی آذربایجانی این وبسایت را معرفی می کنم.

اگر دوستان وبسایت بهتری برای آموختن زبان ترکی آذربایجانی سراغ دارند لطفا اطلاع دهند.
در ضمن اگر دوست داشتید با یک اسم مستعار جدید کامنت بگذارید.

پی نوشت پنجم:

اگر با والدین خود اختلافی دارید توصیه می کنم این یادداشت قدیمی مرا بخوانید. در این یادداشت پیشنهاد های عملی ای برای رفع اختلاف ارائه دادم. عزیزی به این پیشنهاد ها عمل کرد ونتیجه ی مثبت گرفت. شاید برای شما هم مفید باشد. ندیده ام جای دیگر به این مسئله به این شکل بپردازند. چند نکته  هم امروز به صورت پی نوشت به این یادداشت اضافه کردم. درمورد نقش "بچه های این دوره و زمونه" در این گونه اختلاف هاست. اگر با والدین خود اختلاف دارید و این وسط کودک یا کودکان خردسالی هم روی اعصابتان راه می روند توصیه می کنم حتما این یادداشت را بخوانید. گمان نمی کنم جای دیگری به این موضوع به این شکل پرداخته باشند. 

ادامه نوشته

هویت ذاتی یا تحمیلی

خیلی از این مسایل هویتی که ما سفت و سخت به آن می چسبیم در واقع تحمیلی از بیرون است. مثال خودم را می زنم.
من بچه که بودم مثل خیلی از دختر بچه ها غذا کم می خوردم. یکی یک دونه بودم . دختر تبریز هم بودم و غذا نخوردن یک دختر بچه-به خصوص از نوع یکی یه دونه اش- در تبریز مسئله ی بزرگی می شود! تمام فامیل بسیج می شوند و با هم مسابقه می گذارند که غذایی بپزند که او را به خوردن وادارد.
خلاصه این جوری بزرگ شدم که حدود چهارم ابتدایی یکهو اشتهایم باز شد. با بابایم رفته بودیم رستوران صدف در چهارراه آبرسان که  آن موقع ها نسبتا جدیدالتاسیس بود. من یک پرس چلوکباب را کامل خوردم و بعد برگشتیم خانه و من دو بشقاب آش به اضافه ی ماست خوردم. مثل این بود که مثلا چه کار شاقی انجام داده بودم. این شاهکار من به سرعت به همه ی فامیل مخابره شد!
از فردا یکی شیرکاکائو درست می کرد دیگری آب هویج می گرفت و من می خوردم و تشویق می شدم!!
بعدش پرخور شدم. مامانم کیف می کرد که در دوران رشدم خوب قد خواهم کشید! روزی دوبار قدم را اندازه می گرفت! خودم همان زمان شوخی می کردم و می گفتم اگر درخت بائوباب هم بودم در این مدت کم که آخرین اندازه گیری قدم می گذرد تغییر قدّم محسوس نمی بود!
دروان بلوغ و قد کشیدن هم گذشت و این بار پرخوری من مسئله شد. این بار نفرت انگیز بود چون چاق می شدم.
من هم که گرم درس ها بودم اهمیت نمی دادم و حاضر نمی شدم رویه ام را عوض کنم.
آنها هم گفتند یاسمن نمی تواند رژیم بگیرد. این هم شد بخشی از هویت من. یاسمن کیست :"یاسمن کسی است که ..... و یاسمن چاق است و هرگز نخواهد توانست خودش را لاغر کند." گذشت تا به سن 35 سالگی رسیدم و برنامه ی همه با هم را اجرا کردیم و من توانستم 12 کیلو خود را لاغرتر کنم.
بسیار خوشنودم و ای کاش هفده سال پیش این کار را کرده بودم. ای کاش اجازه نداده بودم. ای کاش هویت "یاسمن کسی است که نمی تواند رژیم بگیرد" را که به من تحمیل روانی کردند پس می زدم. نمی گفتم من نمی توانم خود را تغییر دهم. دیدید که تغییر دادم. آسمان هم به زمین نرسید. خیلی هم خوب شد. اگر این کار را 17 پیش کرده بودم خیلی چیزهای خوب را در زندگی  از دست نمی دادم. الان در این سن دوست دارم ژیمناستیک بروم شاهین می گوید برای قلبت خوب نیست. حیف کاش آن زمان که برای سنم مناسب بود چاق نبودم. البته الان تصمیم دارم مرتب کوه بروم و شنا کنم تا فردا حسرت امروز را نخورم.

پی نوشت: در این مورد اگر تجربه یا مشاهده ای دارید یا اطلاعات مدون تر و تخصصی تر و علمی تری دارید خوشحال می شوم بشنوید.

همه با هم گزارش دوازدم (آخر)

واقعیت را بخواهید این هفته آن قدر کار بر سرم ریخته بود که خیلی نتوانستم به برنامه ی رژیم غذایی و پیاده روی پایبند بمانم اما سعی خودم را کردم.

یک گزارش کلی از فصل زیبای بهار می خواهم بدهم. سه ماه گذشته جزو بهترین اوقات زندگی من بود. در این سه ماه اتفاقات شیرین زیادی برای من افتاد. البته باید بگویم جزو پرکارترین زمان های زندگی من هم بود. چند پروژه را با هم جلو می بردم که برخی تمام شدند و برخی در آستانه ی تمام شدن هستند. از نتیجه راضی هستم. اگر طرح همه با هم نبود زیر این همه فشار کار شروع به پرخوری می کردم و ۸۰-۹۰ کیلو می شدم!! اما برعکس شد. الان به وزن دلخواهم رسیدم. بدنم قوی شده و پایم دیگر پیچ نمی خورد. من از ۱۸ سالگی با پیچ خوردن پادرگیر بودم. این مسئله خیلی جلوی مرا می گرفت. به کمک شما عزیزان بر این مشکل فایق شدم. در خرداد یک برنامه کوهنوردی رفتیم. ساعت ۱ نصف شب صخره پیمایی کردیم. خیلی خطرناک بود! اما بدنم کشید. همراهان خیلی نگران بودند که بدن من نکشد اما کشید. خیلی از این موضوع خوشحالم. از برکت این برنامه طبیعت را دوباره کشف کرده ام. خوشحالم که دراین تتمه ی جوانی به وزن مناسب رسیده ام. اگر وزن تان زیاد است  در این که آن را کم کنید شک نکنید. برای چی وزن اضافی را دایم با خود این ور و آن ور می برید. نمی دانید چه ظلمی دارید به خود می کنید! حالا می بینم در این سالها که اضافه وزن داشتم چه قدر لذت های زندگی را از دست می دادم. درسته که خوردن هم لذت داره اما لذت زندگی که فقط خوردن نیست. لذت های دیگری هم هست. یک تعادلی خوبه که باشه. بعداز این مرتب خودم را وزن می کنم و نمی ذارم وزنم از این بالاتر بره. رژیم های غذایی دوهفته ای گرفتن آسان است. اکر اضافه وزن کم باشد راحت می شه کنترل کرد.

برای آن که وزن را کم نگه داریم هر بهار این برنامه را به شکلی تکرار می کنیم. سال بعد من امیدوارم با وزن دلخواهم بهار را شروع کنم. گزارش آن را خواهم داد. بعد باز هم برنامه ی همه با هم اجرا  می کنیم. این بار من با یک هدف دیگر وارد می شوم.

در این طرح خیلی از دوستان وزن کم کردند. برخی گزارش نمی دادند. فکر می کنم سرجمع حدود ۱۰۰ کیلو وزن کم کردیم!!

کیمیای عزیز سیگار را ترک کرد. این هم  از موضوعاتی است که من از آن خیلی خوشحالم.

ده عزیز و بقیه هم با جدیت بیشتری دارند درس می خوانند برای همه آرزوی موفقیت می کنم.

مهمتراز همه آن که توانستیم در این ماه محیط گرمی به وجود آوریم که جایی برای فکر های بدبد در آن نباشد. یادتان هست نوشته بودم " فکرهای بد بد درفصل جوانه ها ممنوع"! این فکرها در فصل میوه ها (تابستان) هم ممنوع! (حالا یکی فکر کرده بود منظور من از "فکر بد بد" یک چیز دیگه است!!!! نه بابا! من مگه مادر شوهر ترانه دختر ۱۵ ساله هستم که گمان کنم با گفتن "ممنوع" فکر کنم ممنوع می شود!!!!! مادر شوهر ترانه در فیلم "من ترانه ۱۵ سال دارم" مددکار اجتماعی هم بود خیر سرش! مددکار اجتماعی و این همه naive) نه جانم! من حرفی نمی زنم زمین بیافتد! ممنونم حرفم را گوش کردید و آن فکرهای واقعا بد بد را از سر بیرون کردید. نذارید بیایند به سراغتان و تابستان شما را خراب کنند!

در هفته های آتی کمتر فرصت خواهم کرد به این وبلاگ سربزنم.  بیشتر نوشته های قبلی ام را اینجا منتشر خواهم کرد.  زمان زیادی ولی متاسفانه برای کامنت ها نخواهم داشت. عوضش بعد از چند هفته با تجربیات جدید باز می گردم. ان شا الله

تولد وبلاگی جدید

 

 

خانم دکتر کیمیا اظهار علاقه کردند که وبلاگی برای ترک سیگار با هدف کمک به کودکان نیازمند راه اندازی کنند. از ایشان متشکر هستم. دوستان عزیز! اگر تجربه ای در راه اندازی وبلاگ (به خصوص از لحاظ تکنیکی ) دارید یا تجربه ای در زمینه ی ترک سیگار لطفا در میان بگذارید. البته من در این زمینه هیچ تجربه یا تخصصی ندارم و ترجیح می دهم هیچ نگویم.  جا دارد همگی به خانم دکتر کیمیا برای ترک سیگار تبریک بگوییم. ایشان در این طرع "همه با هم" موفق به ترک سیگار شدند. برایشان آرزوی موفقیت داریم. متن زیر به قلم خانم دکتر کیمیاست:

 

با نام خدا شروع میکنیم چون تنها نام اوست که بهترین سرآغاز در هر راهی است
کشیدن سیگار یک عادت ناپسند اجتماعی است و به غیر از اسیب به خود شخص به اطرافیان و دیگران هم در اجتماع اسیب میرساند در این طرح ما تصمیم داریم این عادت ناپسند را به صورت گروهی و با یک اراده جمعی کنار بگذاریم اما از ان جایی که ترک عادات ناپسند انگیزه های قوی میخواهند به غیر از انگیزه ی سلامتی یک هدف دیگر را هم جایگزین ترک این عادت میکنیم و ان هدف کفالت یک کودک یتیم است یعنی بعد از توفیق از ترک سیگار هزینه ای را که برای خریدن سیگار در ماه پرداخت میکردیم به کفالت از یک کودک یتیم اختصاص میدهیم پس قرار است با یک تیر دو نشان بزنیم هم اراده کنیم و در حق خودمان لطف کنیم هم سرنوشتی را نیکو رقم بزنیم ، باعث و بانی این طرح خانم دکتر فرزان هستند و من هم به عنوان یک سیگاری که در طرح همه با هم موفق به (فعلا ترک دو روزه ) شده ام کمک و همراه شما خواهم بود.

برای شروع بهتر است نکته ای را متذکر شوم بیشتر افراد سیگاری انقدر از ترک سیگار ترس دارند که با توجه به اگاهی از مضرات این ماده مخرب برای ترک اقدام نمیکنند چون نمیدانند بعد از خاموش کردن آخرین سیگار و تصمیم برای ترک و هرگز نکشیدن چه اتفاقی از نظر روحی و جسمی در انتظار انها است منشاء اصلی این ترس همان وابستگی شدید روحی و روانی افراد سیگاری به نیکوتین موجود در سیگار است در دسته بندی مواد مخدر سیگار جزء ضعیف ترین مواد مخدر در گروه uper قرار دارد یعنی موادی که اعتیاد جسمی ندارند نشئه اور نیستند ولی از لحاظ روحی به شدت فرد را وابسته و درگیر میکنند در حقیقت اعتیاد یا بهتر است بگوییم عادت به کشیدن سیگار همان وابستگی به نیکوتین موجود در سیگار است و بس چیزی فراتر از این وجود ندارد یک عادت روحی است به یک ماده به شدت سمی و زیان آور پس بهتر است باور کنیم کنار گذاشتن این عادت امکان پذیر است و نه غیر ممکن مثل عادت ساده یک فرد به نوشیدن چای یا قهوه در صبح ما افراد سیگاری هم تنها به نیکوتین موجود در سیگار عادت کرده ایم و به روشهای مختلف و مناسب با سلیقه و خلق و خوی فردیمان میتوانیم این عادت ناپسند را کنار بگذاریم پس از ترک نترسیم و از همین امروز شروع کنیم حالا به هر طریقی که کمترین فشار را متحمل شویم

precious spin-offs

داریم به آخر برنامه ی همه با هم نزدیک می شویم. خیلی برنامه ی مفید و لذت بخشی بود. از همه تان متشکرم.

خیلی دوست دارم که از این برنامه محصولات دیگری سر برآید که آهسته و پیوسته تحولات عظیم را منجر شود. پیشنهاد من آن است که وبلاگ یا صفحه ی اینترنتی افتتاح شود که در آن تشویق بر آن باشد که سیگاری هایی که مایل به ترک سیگار باشند سیگار را در ظرف یکی دو ماه کنار بگذارند و با هزینه ی آن کفالت کودکی یتیم را بر عهده گیرند. بهتر است کسی این کار را بکند که با عوالمات سیگاری ها آشنا باشد. اگر دکترکیمیای عزیز این زحمت را بکشند خیلی عالی می شود. انگیزه ای می شود که دیگر سیگار را از سر نگیرند. می دانم وقت ایشان بسیار ارزشمند و تنگ است. برای همین پیشنهاد می کنم این صفحه یا وبلاگ تنها در ماه شعبان فعال باشد و چهار هفته پشت سر هم روزهای جمعه به روز شود. من فکر می کنم ماه شعبان برای این کار ماه ایده آلی است. عروسی ها در این ماه فراوان هستند و افراد فامیل همدیگر را می بینند و درنتیجه می توانند به طور خودجوش مردمی برای این طرح و همچنین بنیاد کودک تبلیغ کنند. "همیشه شعبان یه بار هم رمضون!" بعد از شعبان که ماه رمضان است و ماه نیکوکاری. من فکر می کنم مردم خیلی انگیزه پیدا کنند که در شعبان سیگار را ترک کنند تا در رمضان مشکل سیگار کشیدن نداشته باشند و از آن طرف هم کار خیری مثل کفالت کودک را انجام دهند. فکر می کنم این انگیزه کمابیش مستقل از دیدگاه مذهبی افراد است.

چیز دیگری که امید دارم از دل این برنامه--به خصوص یادداشت های یزد شناسی دانشجوی امیدوار و آشپزی شیرازی محسن عزیز- متولد شود بخش ایران شناسی است که امید دارم توسط خوانندگان اجرا شود. حالا یا در این وبلاگ یا در یک وبلاگ یا سایت دیگر. وقتی ایران شناسی توسط افراد معمولی و به طور غیر رسمی دنبال می شود خیلی بیشتر به دل می نشیند. واقعی تر است. شعار زده نیست. اتفاقا چون شعار زده نیست بیشتر به همدلی می انجامد. وقتی دانشجوی امیدوار یا هلو با عشق راجع به شهرشان می نوشتند و می گفتند بابابزرگشان فلان بنا را با سختی های بسیار مرمت کرده و... خیلی به دل من می نشست. این گونه اطلاعات در دراز مدت پیوند و همدلی به وجود می آورند.

دوستان قدیمی وبلاگ به خاطر دارند که من دو سال پیش مرتب در وبلاگ قبلی (منجوق) در مورد گردشگری می نوشتم. از دل آن بحث ها وبلاگ زیبای شهر فرنگ زاده شد.این وبلاگ هم برایم لذتبخش است و هم آن قدر برایم مهم است که ریزه کاری های آن هم برایم جدی می شود تا جایی که با با تعصبی وسواس آلود آن را دنبال می کنم و نظر می دهم. چه بسا در این تعصب وسختگیری زیاده روی می کنم. الغرض! در ۴۰ روز آینده می خواهم آن نوشته ها را درباره ی گردشگری در این وبلاگ باز منتشر کنم. بعد از انتشار دوباره ی آنها و خواندن نظرات شما با توجه به اوضاع و احوال کنونی جامعه می خواهم یک بخش جدی ایران شناسی در این وبلاگ راه بیاندازیم. همه با هم. من خیلی دوست دارم خواننده های وبلاگ درباره ی شهرشان بنویسند و در این باره بحث شود. به خصوص خیلی دوست دارم از جنوب کشور و نیز از غرب کشور (لرستان و ایلام و....) نوشته بخوانم. برای من خیلی آموزنده است. باز هم می گویم منظورم تنها خواندن چند عدد و رقم و اطلاعاتی از نوع معلومات عمومی نیست. اینها را با یک کم وبگردی می شه پیدا کرد. منظورم تعارف های کلیشه ای نظیر "مردم فلان شهر خونگرم و مهمان نواز و غیور و باصفا هستند" هم نیست! من از سطر سطر نوشته های دانشجوی امیدوار نگرش جدیدی آموختم که در فیلم های مستند و وبسایت های رسمی نمی توان یافت. این آموزه ها اتفاقا در مقابله با مشکلاتی که بر سر راهم قرار گرفت خیلی کارساز شد.

حالا تصور کنید از مردم هر گوشه از ایران عزیز چند نکته به این صورت بیاموزیم. ببینید چه قدر در برابر مشکلات توانمند تر می توانیم عمل کنیم.

اینها پیشنهاد های من بود. شما پیشنهاد دیگری دارید؟

همه با هم-گزارش یازدهم

الان از تپه نوردی در اطراف خانه مان برگشتیم. این هفته سرم خیلی شلوغ بود و برنامه ی پیاده روی ام مرتب نبود. اما به رژیم غذایی وفادار بودم. دو کیلو این هفته کم کردم. هفته ی پیش وزنم کم نشده بود. رسیده ام به کران بالای وزن دلخواهم. می خواهم این برنامه را تا آنجا که به کران پایین وزن دلخواهم برسم ادامه بدهم. بعدش نذارم هیچ وقت وزنم از این کران بالا بیشتر شود. حس خیلی خوبی دارم. حدودا ۱۶ سال است که من آرزو داشتم به این وزن برسم اما تا به امسال همت نکرده بودم. این همت را مدیون وبلاگ و به خصوص ۱۰ نازنین هستم. بارها وسوسه شدم برنامه را ول کنم اما با خودم گفتم اگر من نتوانم به برنامه وفا دار باشم چه طوری به ۱۰ بگویم به برنامه ات وفادار باش. خیلی مدیون ۱۰ هستم. تازه می فهمم با چاقی چه ظلمی در حق خود می کردم. از تمام همراهان "همه با هم" سپاسگزارم. خیلی ها در این برنامه به اهدافشان نزدیک شدند. من  پاندا آنا و مامان منیره و هموطن آذری و...به وزن دلخواهمان نزدیک شدیم. پریا جان وزینب عزیز ودانشجوی امیدوارو محسن و سارا وملیله وغنچه  ....با جدیت بیشتر خود را از نظر تحصیلی آماده کردند. کیمیا جان سیگارش را کمتر کرد و ان شالله این هفته کامل سیگار را کنار می زند. یکی از ارزشمندترین دستاوردهای این طرح که اتفاقا جانبی هم بود رفع مشکلات دختر ۲۳ ساله بود که من از صمیم قلب برایش آرزوی موفقیت می کنم. اگر اسمی را فراموش کردم عذر می خواهم. دوستان دیگری هم بودند که گزارش منظم نمی دادند اما دورادور این طرح را دنبال کردند مثل اسما و آسیه و پیمان و هلو و مرتضی و مری جین..... برای همه آرزوی موفقیت روز افزون دارم.

واما ده عزیز! هرچند در طول این طرح خیلی دعوایمان شد و خیلی فراز و نشیب داشتیم از کامنت هایش من می فهمم که در این مدت خیلی جدی تر درس خوانده. پایه اش هم که قوی بود. خیلی راحت می تواند رتبه ی مناسب برای رشته ی دلخواهش بیاورد به شرط آن که این چند روز آخر را با جدیت کامل و اصولی درس بخواند. من چشم امید به او دوخته ام و مطمئن هستم رتبه ی خوبی می آورد. شخصا خیلی دوست دارم دانشگاه تبریز قبول شود ودر طول دوره ی کارشناسی هم خوب درس بخواند  و هم جوی دانشجویی به وجود آورد که در آن عمیق و با جدیت درس خواندن یک هنجار باشد. چشم امید بسته ام که چنین کند و ثمراتش را ما چهار سال بعد در مقطع کارشناسی ارشد ببینیم.

یک هفته بیشتر از طرح همه با هم نمانده. این هفته هر طور که شد برنامه را با جدیت ادامه می دهم.  چون می دانم این هفته ی آخر برای ده عزیز خیلی ارزشمند است. بعدش هم تا کنکور برای ده عزیز دعا خواهم کرد. ده عزیز! می دانم که موفق خواهی شد. پس با اعتماد به نفس -بدون آن که شیطنت عجیب و غریب کنی- و از راه اصولی برای کنکور خود را آماده تر کن. سر جلسه هرچی بلدی می نویسی و بقیه هم که با خداست.

از دوستان عزیز می خواهم راهنمایی های لازم برای دوهفته مانده به کنکور را به ده عزیز و بقیه ی کنکوری های نازنین این وبلاگ بدهند. از همگی سپاسگزارم.

همه با هم-گزارش دهم

یک گزارش خلاصه بدهم.

این هفته به رژیم وفادار بودم. پیاده روی روزانه ام هم به راه بود. اما دو روز فرصت نکردم نرمش کنم.

الان بعد از این با شاهین می خواهیم برویم تپه نوردی.

موفق باشید

همه با هم-گزارش نهم

اين هفته گزارشم  را يك كمي زود تر مي دهم. قراره فردا بعد از ظهر  بريم  به يك سفر تفريحي-ورزشي خیلی خاص. فکر کنم خیلی خوش بگذرد. (ان شا الله)

اين هفته من باز به برنامه ي رژيم غذايي، پياده روي و ورزش پايبند بودم. جز این که امروز چون خیلی گرسنه شده بودم یک شیرینی خوردم.

چه طوره یک در حاشیه ی برنامه ی "همه با هم" یک برنامه ی دیگه راه بیاندازیم با عنوان  " رویش جوانه ها بر خاکستر"  و هر چی دوست و آشنای سیگاری داریم تشویق کنیم که سیگار را کنار بگذارد و به جایش  کفالت یک کودک یتیم مستعد را  بپذیرد؟ به نظرم زمان برای چنین برنامه ای خیلی مساعد است. می توانیم این برنامه را تا اول ماه مبارک رمضان ادامه دهیم. به این ترتیب که تا اول ماه رمضان سیگاری ها سیگارشان را ترک می کنندو کفالت کودکی را می پذیرند. می توانیم در وبلاگ هایمان در محافل خانوادگی در شبکه های مختلف مجازی و حقیقی برای این برنامه تبلیغ کنیم.

 

 پی نوشت: دلمان برای یادداشت های زیبای یزد شناسی تنگ شده!

پی نوشت دوم:

آدرس جدید بنیاد کودک شعبه ی تبریز:
تقاطع قطران جنوبی و صائب کوی صوفیو پلاک 16
تلفن :4776698

یک موسسه ی خیریه دیگر با مرام و اهدافی شبیه اهداف و مرام بنیاد کودک:

http://www.greenhearts.ir/

 

همه با هم-گزارش نهم

اين هفته گزارشم  را يك كمي زود تر مي دهم. قراره فردا بعد از ظهر  بريم  به يك سفر تفريحي-ورزشي خیلی خاص. فکر کنم خیلی خوش بگذرد. (ان شا الله)

اين هفته من باز به برنامه ي رژيم غذايي، پياده روي و ورزش پايبند بودم. جز این که امروز چون خیلی گرسنه شده بودم یک شیرینی خوردم.

چه طوره یک در حاشیه ی برنامه ی "همه با هم" یک برنامه ی دیگه راه بیاندازیم با عنوان  " رویش جوانه ها بر خاکستر"  و هر چی دوست و آشنای سیگاری داریم تشویق کنیم که سیگار را کنار بگذارد و به جایش  کفالت یک کودک یتیم مستعد را  بپذیرد؟ به نظرم زمان برای چنین برنامه ای خیلی مساعد است. می توانیم این برنامه را تا اول ماه مبارک رمضان ادامه دهیم. به این ترتیب که تا اول ماه رمضان سیگاری ها سیگارشان را ترک می کنندو کفالت کودکی را می پذیرند. می توانیم در وبلاگ هایمان در محافل خانوادگی در شبکه های مختلف مجازی و حقیقی برای این برنامه تبلیغ کنیم.

 

 پی نوشت: دلمان برای یادداشت های زیبای یزد شناسی تنگ شده!

پی نوشت دوم:

آدرس جدید بنیاد کودک شعبه ی تبریز:
تقاطع قطران جنوبی و صائب کوی صوفیو پلاک 16
تلفن :4776698

یک موسسه ی خیریه دیگر با مرام و اهدافی شبیه اهداف و مرام بنیاد کودک:

http://www.greenhearts.ir/

 

نیکی به توان نیکویی

طرح همه با هم ما -خدا را شکر- خیلی خوب داره پیش می ره. حتی خیلی بهتر از پیش بینی من. برای من که خییییییییییییلللللللیییییییی مفید بوده. امیدوارم تا دو تیر که قراره ادامه اش بدهیم همین جوری مفید باشه. زنده باد همراهان مینجق! آرزوها و اهداف زیبایشان محقق باد!

 قبلا از دوستانی که مایل به ترک سیگار هستند دعوت کردم به این طرح بپیوندند. حالا پیشنهاد دیگری برای ترک سیگار دارم.لطفا به آشنایانتان که مایل به ترک سیگار هستند پیشنهاد کنید که این نوشته را ببینند و به جمع ما بپیوندند و در سه هفته ی آتی سیگار را ترک کنند.

با هزینه ای که برای سیگار تلف می شود می شه کفالت یک کودک مددجو ی بنیاد کودک را بر عهده گرفت. پیشنهاد می کنم با خود عهد کنید اگر سیگار را ترک کنید با بودجه ی آن کفیل یک کودک با استعداد بی نیازمند می شوید. فکرش را بکنید با پولی که صرف صدمه زدن به ریه ها و قلب شما می شد یک کودک با استعداد ایرانی تحصیل می کند و خود و خانواده ی خود را از ورطه ی فقر بیرون می کشد.

اگر این پیشنهاد به شما در ترک سیگار کمک کند برایش تبلیغ می کنیم. فکر می کنم این پیشنهاد پتانسیل آن را دارد که هر سال حدود ۱۰۰ نفر به این ترتیب سیگار ترک کنند و صد دانش آموز مستعد بی بضاعت به این تربیت امکان ادامه ی تحصیل بیابند. اگر این روند یک سنت شود تاثیری بزرگ مقیاس و ماندگار خواهد داشت. پس همه با هم!  

برای کسانی که با بنیاد کودک آشنا نیستند توضیح می دهم که این بنیاد کودکان مستعدی را که توانمندی لازم برای بیرون کشیدن خود و خانواده ی خود از فقر دارند شناسایی می کند و مورد حمایت مالی معنوی و آموزشی قرار می دهد. این بنیاد حدود ۱۷ سال است که فعالیت دارد. تا کنون کودکانی که حمایت ها را دریافت کرده اند بزرگ شده اند و جزو افراد مفید جامعه گشته اند. خیلی هاشان هم خودشان الان کفیل هستند. این کودکان برای تلاش و پیشرفت انگیزه ی عالی دارند. تجربه نشان داده فرزندان خود کفیلان هم در اثر  ذهنیت وتاثیر فکری و روحی همین کمک با انگیزه تر درس می خوانند و قدر امکاناتی که والدینشان برایشان فراهم می کنندبیشتر و بهتر می دانند. (آمار در مقیاس وسیع ندارم امادر مواردی با والدینی که کفالت قبول کرده اند در این مورد صحبت کرده ام.) بر عملکرد بنیاد کودک از طرف نهاد های بین المللی مخصوص نظارت بر نهاد های مردمی  نظارت می شود و بنیاد کودک در شفافیت و درستکاری کارنامه ی تحسین آمیزی دارد. حمایت بنیاد کودک مستقل از مذهب گرایش سیاسی زبان و قومیت کودکان است. در واقع هیچ کدام از اینها ملاک نیست. سئوالی هم در این موارد نمی شود. ملاک تحصیل این دانش آموزان است. با ماهي سي هزار تومان مي توانيد كفالت كودكي را برعهده بگيريد. بنياد در سراسر ايران مددجو دارد. براي اطلاعات بيشتر به سايت بنياد كودك مراجعه كنيد. از همه جاي ايران و حتي از خارج مي توانيد كمك خود را ارسال نماييد.

همه با هم-گزارش هشتم

این هفته هم خوب بود. هم برنامه ی پیاده روی و هم برنامه ی رژیم. امروز ساعت شش صبح با شاهین رفتیم تپه پیمایی.

بعدش هم با مادرم رفتیم مهمانی ناهار. پاندا و آنای عزیز! واقعا اراده ی شما قابل تحسین است. واقعا با استیل زندگی تبریزی به خصوص در خانواده های همتیپ ما رژیم گرفتن کار ساده ای نیست. وقتی می دانی فلان غذا با چه دقتی و چه ظرافتی تهیه شده و چه کیفیتی دارد مگر می توانی از آن بگذری؟! خلاصه بگویم حجم زیادی از غذا نخوردم اما دلمه برگ چرب خوردم و یک حلوای زنجبیلی خانگی (از همان هایی که باران جان می گفت) و یک حلوای زرد (تر حلوا) که از تبریز سفارش داده بودند. کالری شان بالاست اما می ارزید! عوضش کوچک بودند. دلم را خوش کردم به آن که کیمیا جان گفته بودند: هر از گاهی غذای پرکالری در کار آیی رژیم موثر است.

همه با هم-گزارش هفتم

من این هفته هم به برنامه رژیم غذایی و ورزش وفادار بودم. اما وزنم از هفته ی پیش کمتر نشده. اشکالی ندارد ادامه می دهم. مهم "همه با هم" بودن است. مهم این است که وسط راه عهد و پیمان نشکنیم و ادامه بدهیم. من در این طرح "همه با هم" خیلی چیزها از تک تک شما می آموزم. چه از نوشته هایتان و چه از نانوشته هایتان.

برخی ها در هفته ی گذشته گزارش ندادند. ادامه ی مطلب را ببینید.

ادامه نوشته

همه با هم-گزارش ششم

این هفته خیلی خوب بود. هم رژیم و هم پیاده روی و نرمش روزانه ام به خوبی پیش رفت.

الان هم از گشت و گذار در تپه های اطراف خانه مان بر می گردیم. عالی بود. چه گل ها و سبزه های زیبایی! چه هوای دلپذیری!

این برنامه ی همه با هم و ورزش متدوام هم بدنم را قوی کرده و هم باعث شده اعصابم آرام تر باشد. در مجموع عالی است. از همه تان متشکرم. به خصوص از ده عزیز! ده عزیز! خوب ادامه بده تا ما هم انگیزه ی بیشتری داشته باشیم.

همه با هم-گزارش پنجم

در هفته ای که گذشت من ورزش و پیاده روی را جدی دنبال کردم.  رژیم غذایی را هم همین طور. اما روز چهارشنبه آقای دکتر ناجی به  این مناسبت شکلات آورد. (می خواست خسیس بازی در بیاره شیرینی نده! اما مگه شاهین می ذاره!) از این شکلات گردالی های خوشمزه بود که در انگلیسی به آن می گویند ترافل و در ایتالیایی می گویند تارتوفو. دیدم از آن دیگه نمی شه گذشت. به جایش روز بعد بیشتر پیاده روی کردم.  داره خوب پیش می ره. این برنامه خیلی تاثیر مثبت در زندگی ام گذاشته. فراتر از وزن کم کردن. علتش همین جمع گرم و صمیمی و خیرخواه است که تک تک ما را قوی تر می کنه. دیگه تنها نیستیم. ممنون از تک تک شما که برنامه ی "همه با هم" را همراهی می کنید.

همه با هم-گزارش چهارم

سلام

این هفته هم من به برنامه ی رژیم لاغری و پیاده روی و نرمش روزانه وفادار بودم. تلاشمون را می کنیم. ببینیم چی می شه! این فصل زمان خوبی برای برنامه ی لاغر شدن است. برای این که ببینیدبه لاغر شدن احتیاج دارید یا نه به این سایت مراجعه کنید. اگر دیدید با وزن ایده آل خود از نظر پزشکی فاصله دارید در این که هرچه زودتر  برنامه ی رژیم پیاده کنید تردید نکنید. به گروه "همه با هم" ما بپیوندید که با هم به هدفمان برسیم. ممکن است دور و بر شما را افرادی گرفته باشد که آن قدر شما را دوست داشته باشند که چاقی شما هم با این که به سلامت شما آسیب می زند  از نظر انها دوست داشتنی باشد. ضربه ی این دوستی و علاقه ی بیش از حد را دیر و زود خواهید چشید مگر آن که با واقع گرایی در مورد وزن خودتان قضاوت کنید و اگر اضافه وزن دارید همت کنید و وزن کم نمایید. Body mass index بدون تعارف و با كنار گذاشتن احساسات در مورد وزن شما قضاوت خواهد كرد.

هم بدون رودربايستی و هم بدون غرض ورزی و هم بدون دوستی از جنس دوستی خاله خرسه!

 

چگونه برای آزمون کارشناسی ارشد خود را آماده کنیم؟

از بین همراهان طرح "همه با هم" کسانی  در حال اماده شدن برای کنکور کارشناسی ارشد هستند. از دوستانی که به تازگی کنکور کارشناسی ارشد داده اند یا در این زمینه سررشته دارند دعوت می کنم نظرات و توصیه های خود را در بخش کامنت ها بنویسند تا این دوستان از راهنمایی ها ی آنها استفاده کنند.

چگونه زبان انگلیسی خود را تقویت کنیم؟

آسیه ی عزیز دوست  و همراه جدید  برنامه ی همه با هم تصمیم داره زبان انگلیسی خود را تقویت کنه. لطفا در مورد تجربه های خودتان در آموختن زبان انگلیسی  بیشتر بنویسید و راهنمایی بکنید. 

 

قسمتی از کامنت آسیه ی عزیز:

من تازه ميخواهم زبان انگليسي بياموزم و نمي دانم از كجا شروع كنم ؟مي توانم در روز 2ساعت وقت بگذارم اما نمي دانم چطور؟ من هم به شدت دوست دارم زبان بياموزم و هم اينكه نمي دانم چطور شروع كنم؟راستي بگويم اين كار را ميخواهم خود آموز ياد بگيرم ...


همه با هم-گزارش سوم

همین الان با شاهین از پیاده روی روزانه برگشتیم. این هفته هم به رژیم غذایی لاغری پایبند بودم. در ضمن نیم ساعت در روز نرمش کردم و علاوه بر آن هر روز پیاده روی کرده ام.

وقتی فرد شروع به رژیم لاغری می کنه در دو سه هفته ی اول با سرعت خوبی وزن کم می کنه و خوشحال ودلگرم می شه. اما بعدش آهنگ وزن کم کردن پایین می آد. پیش بینی می کنم هفته ی بعد این اتفاق برای من و همه ی عزیزانی که با هم رژیم لاغری را شروع کردیم بیافته.

بیایید به هم قول بدهیم که نا امید نشویم و ادامه بدهیم. برای قولی که به هم می دهیم نه لزوما لاغر شدن! برای همین برنامه ی "همه با هم". تجربه ای است که من نظیر آن را سراغ ندارم. بیایید ادامه دهید تا این تجربه ی کم نظیر تجربه ی موفقی از آب در بیاید. اگر موفق بود شاید الگویی بشه برای کارهای دیگر و احتمالا بزرگ تر و مهمتر.

دوستان عزیزی که هفته ی پیش گزارش ندادید! ادامه بدهید و این هفته و هفته ی بعد با خبر های دلگرم کننده ای از پیشرفت و اراده تان باز گردید.

همه با هم-گزارش دوم

این هفته هم من دختر خوبی بودم و رژیم لاغری ام را ادامه دادم. پیاده روی را هم مرتب کردم. همچنین نرمش روزانه ام را جز یک روز که خیلی سرم شلوغ بود ترک نکردم. امیدوارم تا آخر بتوانم همین گونه ادامه دهم. توانمندی بدنم بالاتر رفته و هر روز مسافت بیشتری را در زمان مساوی طی می کنم.

یک مطلب می خواستم در مورد ترجمه بگویم. ظاهرا ترجمه بین دوستان جمع "همه با هم" از جمله فعالیت های محبوب است. خیلی هم کار مفید و مثبتی است. یکی از دوستان کتاب های پائولوکوئیلو را مطرح کرد. واقعیت را بخواهید من خیلی توصیه نمی کنم به سراغ کتاب های او بروید. یک جورهایی جهان بینی او با جهان بینی یک فیزیکپیشه منافات دارد. یادتان هست در مورد تاثیرات مثنوی خوانی روی یک فیزیکپیشه ی جوان بحث کردیم؟ کتاب های پائو لو کوئیلو هم چنین اثراتی می توانند داشته باشند. من گفته بودم که از مثنوی خوانی ضربه دیدم. راستش را بخواهید کتاب های پائولو کوئیلو برای من جذابیت لازم را نداشتند که بتوانند آن اثر و گیرایی را هم داشته باشند. شور انگیزی مثنوی کجا و .... اصلا مثنوی با هیچ چیز قابل مقایسه نیست! با دوستان و همکارانم از آمریکای جنوبی که حرف می زدم کتاب های پائولوکوئیلو را مخرب و تخدیری می دانستند اما به مارکز ابراز ارادت می کردند. البته باید اشاره کنم از منظر یک فیزیکپیشه داشتند نظر می دادند. من نمی خواهم بگویم کتاب های پائولو کوئیلو  را نباید خواند اما می گویم اگر هدف شما فیزیک پیشه یا ریاضی پیشه یا مهندس یا تاجر یا .... موفق شدن است بهتر است بروید سراغ کتاب هایی که ذهنیتی دیگر برای شما ایجاد می کنند. ذهنیت نقد و بررسی و شک علمی برای کسانی که به دنبال علوم پایه اند. ذهنیت سود و زیان برای کسانی که دنبال بیزنس هستند. و ذهنیتی میان این دو برای مهندسان.  کتاب های پائولوکوئیلو نه تنها این ذهنیت راایجاد نمی کند بلکه آن را از بین می برد.

پیشنهاد می کنم برای ترجمه به سراغ اتو بیوگرافی بنجامین فرانکلین بروید.  البته به او وکارهایش نیز با دید انتقادی باید نگریست. اما واقعا شخصیت جالبی دارد و خیلی چیزها دارد که به ما بیاموزد. ما در فرهنگ خود نظیر او را نداریم. این مرد البته فرشته نیست. "خاکستری" است. برای همین هم با دیده ی نقد باید به او و کارهایش نگریست. اما انصافا کارهایش وشخصیت اش جالب است. قبلا هم گفتم زندگی نامه ی او را باید خواند. از اول تا آخر. نه فقط یک مقطع کوتاه در زندگی اش را.

 در همین مورد :  زندگی بنجامین فرانکلین 

پی نوشت: توضیح نسکافه (یکی از خوانندگان عزیز وبلاگ):

سلام. بله اتفاقا نویسنده محبوب من هم گابریل گارسیا مارکزه ، کوییلو و خیلیها رو هم خونده ام به نظرم راه پیدا کردن نگاه درست اطلاع از انواع جهان بینیهاست، اما معتقدم موقع مطالعه این دست کارها باید توانایی تفکیک اصول این جهان بینی ها رو داشته باشیم تا دچار مشکلاتی که پیش از این مینجق جان گفته اند نشیم. برای دوستانی که میخواهند مارکز رو شروع کنند و حتما اسم صد سال تنهایی رو خیلی شنیده اند توصیه میکنم با این کار شروع نکنند که واسشون سنگینه. با دو سه تا کار دیگه شروع کنند تا بعد از آشنایی با جهان بینی مارکز به سراغ شاهکارش بروند. پاییز پدرسالار یا خاطره ذلبرکان غمگین من یا.... شاد باشید.

فکر هاي بد بد در فصل جوانه ها ممنوع!

بهار دلكش است با همه ي زيبايي هايش! جذابيت هايش! جوانه ها و شكوفه هاي زيبا كه هرگز كهنه نمي شوند! عطر هاي طبيعي كرخت كننده اش!  فصل لاله اي كه چون بزاد و بشد جام مي ز كف ننهاد! فصل ابري كه چون بدعهدي ايام بديد گريه اش بر سمن سنبل و نسرين آمد! وبالاخره فصل عشق ! فصلي كه " احساس هوايي مي كشد  و بلوغ ....! 

اما بهار با همه زيبايي اش تاثير غير منتظره اي هم بر روان آدم ها دارد. تاثيري به غايت شوم كه به ظاهر سنخيتي با آن همه رنگ عطر و زيبايي ندارد.

اگر شما هم از جمله كساني باشيد كه فكر هاي بد بد به سراغتان آمده باشد بياندازيدشان دور! منظورم از فكرهاي بد بد فكرهايي هستند كه هم دنياي آدم را خراب مي كنند هم آخرت آدم را. هم نمي گذارند آدم روي كار يا درسش تمركز كند و هم نمي گذارند تفريح كند.  فكرهايي كه بهار عمر آدم را مي سوزانند.

اين فكرها را بياندازيد دور.  از متخصصان دور ريختن اين افكار كمك بگيريد. به مركز مشاوره ي دانشگاه تان مراجعه كنيد. زودتر اين فكرها را دور بريزيد.

قبلا هم گفتم اگر "سردي و خشونت" محيط اطرافتان  به اين فكرهاي بد بد شما دامن مي زنند به اين جمع "همه با هم " ما بپيونديد.  با يك بهانه مثل كاهش وزن ،  ورزش كردن يا آموختن زبان يا چيزي شبيه آن. فكرش را نكنيد كه اين كار را بكنيم كه چي مي شه. فعلا فكرتان را بدهيد به اين كه اين كار را به خوبي انجام دهيد. همه ي ما در اين برنامه ي "همه با هم" شما را  از خودمان خواهيم دانست  و از پيشرفت شما دلگرمي خواهيم گرفت.  جواب "كه چي" را چند ماه بعد "حس" خواهيد كرد. جواب "كه چي" آن است كه "كه همين!" "ادامه دادن با دل خوش "  "اصل موضوعي" است كه ساير "كه چي ها" بايد به آن ارجاع داده شود و بر اساس  آن پاسخي درخور بيابد.

يك پيشنهاد ديگر هم اين است كه سعي كنيد خوراكي هاي شيرازي كه محسن عزيز آموزش مي دهد درست كنيد. قول مي دهم وقتي آرد تفت داده شده براي كاچي بابونه بلند شد يك مرتبه محبوب ترين شخص در خوابگاه مي شويد!!! تنهايي ها مي روند پي كارشان.

يكي از چيزهايي كه در دنيا به آدم آرامش مي دهد خمير بازي با آرد است. وقتي روغن را به آرد تفت داده شده اضافه مي كنيد و از آن خميري نرم مي سازيد و آن را به هم مي زنيد حسي به شما دست مي دهد كه قابل توصيف نيست. همين طور وقتي كيك و شيريني درست مي كنيد و از آرد خمير درست مي كنيد. شايد حرفم عجيب به نظر رسد اما تحمل خيلي از جفا ها و ناملايمت ها و نامهرباني ها در زندگي به همان لحظه از آرد خمير درست كردن و ورز دادن آن مي ارزد. شايد جواب موضعي آن "كه چي؟"  يك ورز به آن خميردادن باشد!

  هر هفته اين غذاها را درست كنيد و بياييد اينجا گزارش آن را بدهيد. همچنين گزارش خوردن آنها را. ما كه رژيم گرفته ايم از لذت بردن شما لذت خواهيم برد.

شاهين به من مي گه در بچگي پاستوريزه بزرگت كرده اند و نذاشتند گِل بازي كني الان با حلوا درست كردن كمبود هاي بچگي ات را جبران مي كني!  

 

پي نوشت:

سئوال: "كه چي؟"

جواب: "هيچ چي. كاچي!" 

همه با هم- گزارش اول

در هفته ای که گذشت با این در خانه انواع و اقسام تنقلات چرب و شیرین بود لب به هیچ کدام نزدم. میزان غذایم را کم کردم. اما میوه و هویچ و گوجه فرنگی زیاد خوردم.

هر روز هم به طور متوسط ۴۵ دقیقه ورزش کردم.

در مجموع احساس سلامت و چالاکی بیشتری نسبت به هفته ی پیش دارم. بازده کاری ام هم بیشتر شده.

این بود گزارش اول من.

حال سخنی دارم با عزیزانی که با آمدن بهار افکار آزار دهنده ی به سوی ذهن آنها هجوم آورده. من روانشناس نیستم و ادعایی هم ندارم. اما همین محیط "همه با هم" وبلاگ شاید بتواند کمکی کند تا شما آن افکار را پس بزنید و بر آنها غالب شوید. پیشنهاد می کنم برنامه ی تقویت زبان (حالا هر زبانی که علاقه مندید و یا نیاز دارید) را جدی بگیرید. هر بار افکار آزار دهنده آمد با خودتان زبان تمرین کنید. بعد هم هر هفته بیایید اینجا گزارش کنید.

سعی می کنم محیطی فراهم کنم که برای هر کسی که بخواهد با دیگر خوانندگان این وبلاگ مهربان باشد و به آنها انگیزه و امید دهد گرم و مهربان باشد. در این برنامه به روی همه کس باز است: دختر و پسر از هر جای دنیا با هر نظر و عقیده و گرایش سیاسی و هر سلیقه و هر قیافه و تیپ و هر میزان ثروت یا فقری.

بیایید اینجا گزارش دهید و دیگران را تشویق کنید و به آنها انگیزه دهید در این انگیزه دادن ها خود نیز انگیزه خواهید گرفت.

من کامنت هایی را که از جمع انرژی و انگیزه می گیرد منتشر نخواهم کرد. در اینجا قرار است به فکر همدیگر باشیم نه فقط به فکر خودمان. قراراست مراعات حال همدیگر را بکنیم و دیگران را با شکایات و غرولند های خود نرنجانیم. در عوض آنها هم با حرف های مهربان خود تشویش های مارا خواهند کاست.

اگر افسرده اید و احتیاج به تخلیه ی روحی دارید بهتر است به یک روانکاو مراجعه کنید. من اصلا ادعا نمی کنم این وبلاگ بناست کار روانکاوی انجام دهد. (در کاری که وارد نیستم دخالت نمی کنم). اما می توانم محیط گرمی را فراهم کنم که شما نیز در آن احساس تعلق و درجمع بودن بکنید. از آن گرمی بکیرید وبر گرمای ان بیافزایید.

یک محیط خواهد بود که در این دنیا ی خشن و بیرحم  و همچنین تجارتی و رقابتی می تواند یک خانه ی امن روحی باشد. اینجا این برنامه را شروع نکرده ایم که عکس قبل از رژیم لاغری و بعد از رژیم لاغری نشان دهیم و بعد در مغز دیگران زور چپان کنیم که باید بیایید و فلان محصول ما را بخرید!!! قرار نیست پز رتبه ی کنکور بدهیم و در اذهان این گونه القا کنیم که راه موفقیت یعنی خرید فلان محصول یا پرداخت شهریه ی بهمان آموزشگاه! هدف تجاری ای در میان نیست.

قرار هم نیست بعد از این که زبانی را آموختیم با لغت های آن کلاس بگذاریم و پز دهیم!

 داریم با هم مثبت اندیشی تمرین می کنیم. با هم می کوشیم که به کیفیت زندگی غنا بخشیم. برخی از ارزش های قدیمی نظیر کنترل نفس و .... را هم می خواهیم تا یک حدودی احیا کنیم. مهم تر از همه آن که "همه با هم" بودن را تمرین کنیم.

پی نوشت:  این توصیه ی پاندا بود برای کسانی که اضطراب دارند:

چيزی که برای آرامش و رفع استرس مفيده جوشانده(دقت کنيد جوشانده نه دم کرده)گل گاوزبان و سنبل الطیب به نسبت مساوی(تبريز سنبل لطيف می گويند) به همراه کمی نبات است.خيلی حس ريلکسی ميده!

همه با هم

در بخش کامنت های این یادداشت یک قولی را به همدیگه دادیم که قراره تا آخر خرداد ماه اجرایش کنیم. هر کدام یک برنامه و تصمیمی داریم که نیاز به اراده دارد. قرار شده برای آن برنامه ای داشته باشیم و هر هفته جمعه بیاییم و به هم گزارش کنیم.   از جمعه ی این هفته شروع می شود. ۱۰دارد برای کنکور کارشناسی می خواند. دانشجوی امیدوار تصمیم گرفته که کوانتم مکانیک را بخواند. کیمیا پیاده روی قرار است بکند. من و یک عده دیگر هم قرار است که رژیم لاغری بگیریم و توامان ورزش کنیم. قرار است هر هفته بیاییم و بگوییم چه قدر در برنامه ی خود ثابت قدم بوده ایم.

برنامه ی ترک سیگار هم جزوش هست. اگر سیگاری هستید و می خواهید ترک کنید یا آشنایی دارید که سیگاری است و می خواهد ترک به او بگویید تا به جمع ما بپیونده. برنامه ای برای ترک سیگارش پیاده کنه و همان را اجرا کنه. دو ماه و نیم برای ترک سیگار باید کافی باشه.

برنامه ی دیگری هم اگر دارید که نیاز به کنترل نفس و اراده ی خاص دارد شما هم به جمع ما بپیوندید.

اگر از آشنایانتان کسی است که مثل من می خواهد وزن کم کند او را هم به این وبلاگ دعوت کنید. خیلی دوست دارم در این برنامه از همنسلان مامان و بابای شماها هم باشند.

جمع قرار است مثبت اندیشی را هم تمرین کند. همین طور مهربانی را. مهربانی هم با شخص خودمان و هم به یکدیگر. درنتیجه کامنت هایی که خلاف این باشند و برای روحیه ی جمع مضر باشند منتشر نخواهم کرد.

بگذارید معنای مهربانی با خود و همدیگر را تشریح کنم. قرار نیست خود را سرزنش کنیم که چرا تا به حال به فکر این موضوع نبوده ایم. قرار است به جای حسرت گذشته را خوردن و خود را آزار دادن به فکر برنامه مان باشیم. همین طور همدیگر را تشویق می کنیم که در برنامه بهتر پیشرفت کنیم. در این وبلاگ بحث تخصصی درمورد نحوه ی رژیم گرفتن یا ... نخواهد شد. هر کسی بناست با مسئولیت خودش برنامه ی خود را با مشورت با متخصصین امر تنظیم کند. من در این زمینه نه ادعایی می کنم و نه مسئولیتی می پذیرم.

با کلیک روی "ادامه ی مطلب" کامنت های مربوط به این موضوع  را  که در ادامه ی یادداشت قبلی آمده بود می توانید ببینید.

ادامه نوشته