بحثی در مورد گردشگری در تبریز
من هم پاسخی نوشتم. در واقع پاسخ به انتقاد ایشان نبود. حرفم نه در تایید آن انتقاد بود و نه در رد آن. اما به آن مرتبط بود:
من هم پاسخی نوشتم. در واقع پاسخ به انتقاد ایشان نبود. حرفم نه در تایید آن انتقاد بود و نه در رد آن. اما به آن مرتبط بود:
۱) مطلبی در مورد حمام نوبر تبریز + عکس
۲) مطلبی در مورد حمام کردشت در جلفا + عکس
۳) عکس های برخی از خانه های قدیمی تبریز که تبدیل به موزه شده اند.
لطفا این مطالب و مطالب دیگر این وبلاگ را به اشتراک بگذارید.
یکی از اهداف من برای راه اندازی وبلاگ انگلیسی برای معرفی تبریز به وجود آوردن منبعی بود برای دعوت از سخنران خارجی برای ارائه سخنرانی در دانشگاه های تبریز یا همایش هایی که در این شهر یا اردبیل یا مراغه برگزار می شود. لطفا این سایت را به اساتید دانشگاه تبریز و صنعتی سهند و شهید مدنی آذربایجان و دانشگاه مقدس اردبیلی و مرکز تحقیقات مراغه و... معرفی کنید. باشد که به منظور دعوت از سخنران خارجی مورد استفاده قرار گیرد. لینک های این وبلاگ هم به این منظور می توانند مفید باشند.
۱) نجات دریاچه ی ارومیه. دریاچه ی ارومیه با پرندگان زیبایش و باغ ها و مزارع سرسبز اطرافش بزرگترین وبهترین جاذبه ی توریستی می توانند باشند. ببینید! "تماشای پرندگان" از جاذبه های توریستی شناخته شده در جهان است. جاذبه ای هم هست که با فرهنگ و ارزش های اسلامی-ایرانی ما منافات ندارد و به راحتی در ایران قابل اجراست بدون آن که واکنش منفی ای از جانب مردم محلی در پی داشته باشد. باورش مشکل است اما همین جاذبه ی توریستی ساده و سالم بسیار پولساز است. من از ویکی پدیا نقل می کنم:
About 4% of North Americans were interested in birding In the 1970s and in the mid 1980s at least 11% were found to watch birds at least 20 days of the year. An estimate of 61 million birders was made in the late 1980s. The income level of birders has been found to be well above average.[24]
The 2000 publication of "The Sibley Guide to Birds" sold 500,000 copies by 2002.[25] but it was found that the number of birdwatchers rose but there appeared to be a drop in birdwatching in the backyard.[26]
According to a U.S. Fish and Wildlife Service study, birdwatchers contributed with 36 billion USD to the US economy 2006, and one fifth (20%) of all Americans are identified as birdwatchers.[27]
بله! عزیزان! ۳۶ میلیارد دلار! بله! بله! میلیارد نه میلیون! بله بله! دلار نه ریال!!
حالا بقیه اش را بخوانید:
The spending is on the rise around the world. Kuşcenneti National Park (KNP) at Lake Manyas, a Ramsar site in Turkey was estimated to attract birders who spent as much as 103,320,074 USD annually.[
بله! بله! درست خوانده اید. جای دوری هم نیست. همین بغل گوشمان در ترکیه دارند از راه تماشای پرنده ها سالیانه این همه درآمد به دست می آورند. فقط در یک پارکشان به اسم "قوش جنتی" (=بهشت پرنده ها). قوش جنتی واقعی همین دریاچه ی ارومیه ی خودمان است که افسوس!
من برای تماشای پرنده ها و وال ها و... در کشورهای مختلف رفته ام. کسانی که این تورها را می گیرند از هر ملیتی و از هر مذهبی از جمله خانواده-دوستترین و تمیزترین و با فرهنگ ترین مردمان دنیا هستند. آدم و شد چنین توریست های برای اعتلای فرهنگی مردم منطقه هم خوب است. کافی است از هر کدام یک مطلب کوچک و مفید بیاموزیم.
ببینید! متاسفانه هنوز خیلی ها نمی فهمند ارزش دریاچه ی ارومیه در حفظ اکوسیستم منطقه و حفظ سلامت چه قدر است. درک نمی کنند اگر این دریاچه خشک شود چه طور مزارع اطراف از بین می روند و درنتیجه میلیون ها نفر شاغل تولید کننده بیکار می شوند و در حاشیه ی شهرها مجبور می شوند به شغل های کاذب روی بیاورند (تازه اگر همین شغل های کاذب هم گیرشان بیاید). نمی فهمند باد های نمکین از سطح دریاچه چه مضراتی می تواند داشته باشد. اما فکر می کنم معنای دلار را همه بفهمند! حفظ دریاچه ی ارومیه را در پکیج جذب توریست و دلارهای توریستی اگر قرار دهیم ان شا الله توجه بیشتری به آن می شود. یکی از دلایلی که معتقدم باید زودتر هر آن چه که از دستمان در این راستا بر می آید بکنیم همین وضعیت نگران کننده ی دریاچه است. هرچه زودتر بجنبیم بهتر است.
۲) لازم است هرچه سریع تر بناهای تاریخی تبریز نظیر ربع رشیدی و مسجد کبود مرمت شوند.
۳) لازم است به وضعیت مقبره ی دوکمال رسیدگی شودو رنگ و لعابی درخور یابد. کمال الدین بهزاد در دنیا شناخته شده است. با رمان معروف برنده ی جایزه ی نوبل ارهان پاموک معروف تر هم شده. دریغ است که از این پتانسیل برای جذب توریست استفاده نشود.
۴) شمس تبریزی را در دنیا می شناسند. بجاست هر چه زودتر بنای یادبودی در خورد این عارف بزرگ و جهانی در موطنش ساخته شود. حیف است که تنها یک پاساژ در تبریز به اسمش باشد. آخه شمس تبریزی را چه به پاساژ؟! یک بنای یاد بود مناسب شخصیتش می طلبد. جایی برای کسانی که به دنبال معنویت راهی شهرش می شوند. عزیزی که خود آرشیتکت است روزی از مسجد کبود دیدن کرده بود. او می گوید فضا چنان طراحی شده که معنویت را القا می کند. یک چنین فضایی و بنای یادبودی باید برای شمس تبریزی ساخته شود. با نماد شناسی مناسبش نه یک پاساژ!!
۵) چیزی که برای تبریز لازم است ولی مغفول مانده یک موزه ی فرش است. خانواده های قدیمی تبریز فرش های عتیقه ی موروثی را چندین نسل است با زحمت فراوان نگاه داشته اند. معلوم نیست در آینده هم بتوانند این کار سخت را انجام دهند. نگاه داری فرش عتیقه یک کار تخصصی است.بجاست این فرش ها از آنها خریداری شوند و موزه ای مناسب برایش در تبریز ساخته شود.
هرچه قدر برای این موزه خرج شود می ارزد. چنین موزه ای اگر باشد توریست ها و..... ترغیب می شوند که فرش دستبافت امروزین را خریداری کنند. هم اکنون موزه ی فرشی در طبقه ی فوقانی بازار شمس در تبریز وجود دارد. به همت تنی چند از اساتید افتتاح شده. خدا قوتشان دهد. اما شهر تبریز موزه ای در سطح جهانی برای فرش باید داشته باشد. تبریز است و فرشش! این چنین موزه ای لازم است. هم برای هویت شهر و هم برای رونق دادن به صنعت فرش که هزاران نفر در این شهر از طریق آن امرار معاش می کنند.
۶) خط آهن سریع السیر بین تبریز و تهران.
ببینید! اگر مطالبات چیزهای مشخص و قابل فهم و علی الاصول قابل دسترس از ان دست که در بالا گفتم باشند احتمال این که وصول شوند بالاتر می رود. اگر به عنوان مطالبه چیز گنگ و نامفهومی مانند "هویت اصیل" بخواهید احتمال آن که چیزی به دست بیاورید خیلی کم است. شنونده در بهترین وضعیت می گوید این یارو خودش هم نمی داند چه می خواهد. در جوی که بدبینی زیاد است چه بسا تعبیر منفی شود و انگی هم بسته شود که اصلا در ذهن گوینده هم نبود! در مورد نحوه ی مذاکره ای که به نتیجه می رسد در نوشته ی بعدی ام توضیح می دهم.
پی نوشت پاندا:
يه توضيح کوچولو:موزه فرشی در خور تبريز در خيابان خاقانی پشت مسجد کبود و موزه عصر آهن در حال ساخت است . من ماکتش رو ديدم . واقعا زيباست.
ضمنا در موزه شهرداری يک تالار فرش دائر است که امکان بازديد وجود دارد و فرشهای فوق العاده زيبايي دارد از جمله فرش های يادگاری آن فرش منزل استاد شهريار و فرش جهيزيه پروين اعتصامی است.
يک نکته ای که گفتنش خالی از لطف نيست اينه که در ميدان ايپک (چهار راه منصور)يک سنگفرش بزرگ به صورت فرش با نقشه فرش کار کرده اند که واقعا زيباست!
یه نکتهای که میشه یه دروغین بودن نظرها پی برد اینه که آی.پی نظردهنده برای مدیر وبلاگ قابل دسترسیه. اگر طرف به حد کافی ماهر نباشه، میشه با دادن آی.پی به سایتهایی نظیر http://whois.domaintools.com/
پی برد که آیا همه نظرها (که علیالظاهر از جانب افراد مختلفی هستند) از یک آی.پی آمدهاند یا نه.
ضمن اینکه مثلا شما دوستتان پاندا را میشناسید که تبریزی است پس باید قاعدتا آی.پی او به تبریز مربوط باشد. به این طریق هم میتوان به دروغین بودن نظرها (وقتی آی.پی «پاندا» مال تبریز نباشد) پیبرد.
به علاوه هستند افرادی که در جاهای مختلف فقط به قصد آزار نظر میگذارند و موضوع مورد بحث هم چندان برایشان مهم نیست. این یک پدیده ایرانی هم نیست.
http://en.wikipedia.org/wiki/Troll_%28Internet%29
بدیهیه به اینها ابدا نباید توجه کرد :-)
خیلی موفق باشید. راستی! یه پیشنهاد هم دارم (ببخشید اگه تکراریه). از افرادی که از طریق وبسایت شما میرن تبریزگردی بخواین که یه «مرور» بر تبریز بنویسن حتی در حد دو سه جمله و بگن از چی چیزهایی خوششون اومده، راضی یا ناراضی بودن. و بگن اطلاعات این وبلاگ رو چطور ارزیابی می کنن؟ چقدر کمکشون کرده؟ میتونین کمیاش هم بکنید که مثلا به میزان کمک این وبلاگ امتیاز ۱ تا ۴ بدن.
در مورد ایران هم مطلب زیاد داره. سایت بیشتر فرهنگی است. جهت گیری سیاسی نداره. خیلی هم تجارتی نیست. مطالبش اغلب منصفانه هستند. در دنیا این سایت و همچنین کتابچه های راهنمایی که توسط این موسسه منتشر می شه خیلی پرطرفدار هستند. برای تصمیم در مورد سفر به این سایت مراجعه می کنند.
این سایت را می توان با نوشتن review تكميل كرد. اين لينک مربوط به برخی از دیدنی های تبریز در سایت "سیاره ی تنها" ست. انصافا نویسندگان سایت مطالب خوبی را نوشته اند. حتی راجع به پاپاخ هم نوشته! (پاپاخ یک جور کلاه پوستین مردانه است که در آذربایجان ساخته می شوند). اما درمورد هیچ کدام از نوشته های مربوط به دیدنی های تبریز review ننوشته اند. review را خواننده های سایت مثل من و شما باید اضافه کنیم.
من فکر می کنم اگر به عنوان تبریزی برگردیم و به عنوان review خیلی تعریف کنیم و بگوییم "بهترین" بزرگترین" و.....است نه تنها تاثیر مثبت ندارد یک مقدار هم دلزده می کند. به جای آن بهتر است قصه های جالب و مشغول کننده بنویسیم.
منظورم قصه هایی است از آن دست که در این مقاله به قلم حسن اسدی تبریزی با عنوان جلوه هایی از بازار تبریز نوشته شده است. همین قصه ها و نکات را با انگلیسی سلیس ترجمه کنیم و در سایت سیاره ی تنها بنویسیم خیلی مفید می شود. همان طوری که گفتم این کار تنها از دست یک نفر بر نمی آید. هرکسی باید گوشه ای از کار را در حد توان خود بگیرد.
حالا من یک مقدار همین مقاله ی "جلوه هایی از بازار تبریز" اینجا کپی می کنم. فکر می کنم این قصه برای هموطنان خودمان هم جالب باشد. همین را به انگلیسی ترجمه کنید توریست پسند می شود. نمی دانم دلیل چیست ولی مشاهده ام می گوید توریست ها از هر ملیت و جنسیت و قومیتی از قصه ها و داستان هایی که شخصیت آن از جنس لطیف است بیشتر علاقه مند هستند.
سومين جلوه اي كه مي خواهيم به آن اشاره كنيم بر خلاف دو جلوه قبلي نشان محسوسي از آن بر جا نمانده و از آن فقط نامي در دست است. يكي از راسته هاي مشهور بازار تبريز «قيزبستي بازار» است. در مورد وجه تسميه اين بازار حكايتي در زبان عموم بازاريان رايج است و آن اينكه در زمانهاي سابق زني همراه با دختر كوچك خود به بازار آمده است؛ دخترك شيطنت و شلوغي مي كرده است تا اينكه بالاخره مادرش عصباني شده و ، در محل فعلي قيز بستي بازار، به دخترك گفته است كه:« قيز بسدي بازاردي» يعني دختر بس كن اينجا بازار است( زشت است اين قدر شيطنت كن)! و از آن روز نام اين بازار را «قيزبستي» گذاشته اند.[2] اين وجه تسميه به نظر معقول نمي آيد و شايد توسط كساني كه از وجه تسميه واقعي آن بي خبر بوده اند ساخته شده است. به تعبير يكي از روزنامه نگاران خوش ذوق: «... ظاهراً همان لحظه بازاریان که تا آن روز نتوانسته بودند نامی برای محل کسب و کار خود پیدا کنند، هزار سجده شکر به جا آوردند و تلنگر مادر به دخترش را به عنوان نام راسته خویش برگزیدند!» .
نام اين بازار در منابع به صورت «قيزبستي» آمده است نه به صورت «قيزبسدي». وجه تسميه ديگري نيز براي اين بازار ذكر نشده است. به نوشته مرحوم دكتر مشكور نام اين بازار «بازار حاجي شيخ» مشهور به« قيز بستي» بوده است (تاريخ تبريز تا قرن نهم، ص 104). وجه تسميه آن به بازار حاجي شيخ ظاهرا دو احتمال دارد: اول، به دليل مجاورت با تيمچه هاي سه گانه حاج شيخ قزويني اين بازار به اين نام خوانده شده است؛ دوم، شايد باني اين بازار نيز حاج شيخ قزويني بوده است.
در اين نوشته براي نخستين بار احتمالي را درباره نام اين بازار مطرح مي كنم كه فعلا چيزي بيش از احتمال نيست و بايد منتظر بود تا در آينده منابعي ، كه كشف يا شناخته مي شود، اين احتمال را تاييد يا رد كنند. به نظر مي آيد اين محل قبلا «بست» بوده است؛ «بست مكاني امن و مقدس و محترم بوده است كه مردم براي دادخواهي، تظلم و احقاق حقوق از دست رفته و مجرمان و متهمان براي فرار از مجازات به آن پناه مي برده اند و به اصطلاح بست نشيني مي كرده اند. در ايران اوج و رونق بست نشيني در دوره قاجار بوده است» (دايره المعارف بزرگ اسلامي، جلد دوازدهم، صص 105-106). اما چرا بست قيز؟ اين «قيز» يا «دختر» چه كسي بوده است كه مورد احترام حكومت بوده و افراد به بست او پناهنده مي شده اند؟
تا جايي كه نگارنده بررسي كرده است در منابع مربوط به عصر قاجار در خصوص بست نشيني در تبريز و اينكه بستي به دختر يكي از امرا منسوب بوده مطلبي نيامده است. نگارنده احتمال مي دهد كه ما بين اين «قيز»(دختر) و محله« اميره قيز» (اميرخيز) ارتباطي وجود دارد.
آقاي ميرزا غلامرضا رحيمي از مرحوم آيت الله ميرزا جواد سلطان القرايي نقل مي كند كه درباره نام محله اميرخيز « آن بزرگوار فرمودند اصلش اميره قيز يعني دختر اميره است.يك نفر دختر اميره از آن محله برخاسته است»(جزوه اميرخيز و مسجد قصابان، ص 3). مرحوم آيت الله سلطان القرايي به منبع سخن خود اشاره نكرده اند و به نظر مي رسد كه اين سخن را به صورت احتمال ذكر كرده اند نه اينكه در جايي آن را ديده باشند؛ مضافا اينكه «امير» را با «تاي تانيث» مونث كردن ذهنيت يك عالم را نشان مي دهد نه ذهنيت عموم مردم را. به نظر مي آيد بهتر اين است كه «اميره قيز» را «دختر امير» معنا كنيم با اين توضيح كه زمين هاي محله امير خيز( كه ظاهرا زمين هاي زراعي بوده است) به دختر امير(شاه) تعلق داشته است(وجه ديگري نيز مرحوم استاد ذكاء مطرح كرده است كه فعلا به آن نمي پردازيم). مطابق تحقيق يكي از زنان قاجاري جايگاه بسيار خاصي داشته است و احتمال دارد منظور از «دختر امير» همين زن باشد. مطابق نوشته مولف ناسخ التواريخ :« نخستين زوجات فتحعلي شاه ، آسيه خانم دختر فتحعلي خان دولوي قاجار است و او مادر نايب السلطنه عباس ميرزا است، او را شاه شهيد آقا محمد شاه براي شاهنشاه عقد دائمي بست...»(جلد اول، ص 551). چنانچه ملاحظه مي شود اين زن از سه طرف با بزرگان قاجاري نسبت داشته است و قاعدتا بايد از جايگاه ممتازي برخوردار مي بوده باشد و نگارنده احتمال می دهد که منظور از قیز همین« آسیه خانم» بوده است.
دقت کنید این جور داستان ها که در افواه عمومی هست ولی سندیت تاریخی ندارد به انگلیسی urban legend خوانده می شود. این قصه را بخواهید تعریف کنید یک همچین چیزی باید بگویید:
One of the wards in Tabriz Baazar is known as "Ghiz basdi! Bazaar di" which literally means ".stop it girl! We are are in Bazaar
According to the urban legends, one day a mother and daughter were visiting this ward. The little was playful and curious about everything.The mother, being a typical traditional Tabrizi woman, expected her to behave herself. After a few mild remarks, she had said "Stop it girl! We are are in Bazaar." The onlookers had liked the scene so much that adopted the sentence as the name for the ward. One should however bear in mind that this is only a legend.
به جز وبلاگ نویسی و ایجاد صفحه ی فیس-بوکی راه های دیگری هم هست. یکی اش تهیه فیلم و به اشتراک گذاشتن آن است. چند مورد را هم دوستان توضیح دادند. امیدوارم در بین خواننده های این نوشته عده ای ترغیب شوند که از این روش ها استفاده کنند:
فاخته نوشت:
"اگر اطلاعات این وبلاگ رو در سایت ویکی تراول هم بگذارید بسیار مفید خواهد بود برای جهانگردان بین المللی. من که به شخصه اولین چیزی که قبل از سفر به شهری نگاه می کنم این جاست:
http://wikitravel.org/en/Main_Page
این هم اطلاعات عمومی راجع به این خود ویکی تراول در ویکی پدیا:
http://en.wikipedia.org/wiki/Wikitravel
"
پیشنهاد خیلی خوبی است! امیدوارم علاقه مندان این پیشنهاد را جدی بگیرند.
این هم یک پیشنهاد بسیار خوب از الفی اتکینز:
"بد نیست از تکنولوژی متن باز OpenStreetMap در حوزه سیستم های اطلاعات مکانی تحت وب برای آدرس دهی استفاده کنید: اگر کمی وقت بگذارید می تونید رابطش به صفحه تون رو درست کنید و بصورت پیش فرض سیستم رو بر روی تبریز قرار بدید.
http://www.openstreetmap.org
در ضمن در فناوری OpenStreetMap تولید نقشه ها و تکمیلش بصورت مشارکتی است. و توصیه می شه اماکن مهم توریستی رو روی محل هایی که وجود نداره علامت بزنید."
يک پیشنهاد و نكته ی مهم و عملی از ح ی:
"یک نکته که بنظرم میرسه اینکه توریسم یک بیزینس شناخته شده و پولسازه. بخاطر همین شرکتهایی که در اینزمینه فعالیت میکنند هیچ فرصتی رو از دست نمیدند. البته منظورم این نیست که چون اونها در زمینه توریسم ایران فعال نیستند یا هستند پس ما دست رو دست بگذاریم. بلکه منظورم اینه که برای تبلیغ بهترین کانالهای ارتباطی با توریستها همین شرکتها هستند. چون اکثر توریستها برای انتخاب یک مسافرت در درجه اول امکانات این شرکتها رو چک میکنند. بنا براین ما میونیم برای تبلیغ از امکانات آنها استفاده کنیم. مثلا میشه لینک وبلاگها رو تو سایت اونها بگذاریم.
همینطور میشه تو وبسایتهای دانشگاها در قسمتهایی که معمولا به اینطور امور اختصاص میدند بگذاریم.
من تا حالا تونستم وبلاگ تبریز و کرمانو تو یک وبسایت مسافرتی و یک وبسایت دانشجویی لینک کنم. برای دیدنش باید عضو شد و لاگ این کرد.
http://www.sharingtravelexperiences.com/
http://www.jiscmail.ac.uk"
یک سری سایت های بین المللی نسبتا تخصصی هستند که می توان اطلاعات خود را وارد کرد. مثلا سایتی هست که می توان عضو شد و دستور پخت غذاهای محلی را نوشت. یا یک سایت هست که در مورد محصولات شکلاتی است و... هر کسی می تواند در موضوع مورد علاقه اش دنبال این سایت ها بگردد و آن چه را که می خواهد به دنیا معرفی کند.
راه ها بسیارند. اگر راه دیگری می شناسید لطفا بنویسید. انجام دادن همه ی اینها از عهده یکی دو نفر بر نمی آید. همت در سطح ملی می خواهد. هرکسی باید گوشه ای از کار را به اندازه ی توانش و با توجه به ذوق و سلیقه اش بگیرد.
هیچ فایده ای نداشته باشد تمرینی برای زبان انگلیسی هر کدام از ماست. شما آن چه که از دستتان بر می آید تا جایی که از انجامش لذت می برید و به کار و درستان ضربه نمی زند انجام دهید. فعلا کاری نداشته باشید که دیگران همراهی تان می کنند یا خیر. اگر همراهی کردند که چه بهتر. معرفی ایران به دنیا کار آمد تر می شود.اگر همراهی نکردند شما یک کار ابتکاری انجام داده اید که می توانید به افتخار از آن یاد کنید و حتی در رزومه تان بیاورید! چیزی است که از شما به یادگار می ماند.کسی چه می داند شاید این کار آماتوری تان گرفت و به طور حرفه ای آن را دنبال کردید و از آن طریق امرار معاش نمودید.
البته همگی می دانیم که جذب توریست به عواملی نیز بستگی دارد که خارج از کنترل من و شماست. احتمال آن که این کوشش های ما در کوتاه مدت منجر به جذب توریست نشودکم نیست. اما در دراز مدت اثر مثبت در جذب توریست خواهد داشت. جوان ۲۰ ساله ای که الان نوشته ی من و شما را در مورد جذابیت های ایران می خواند چه بسا در ۶۰ سالگی به ایران بیاید! خیلی از توریست های فعلی ایران هم ۴۰ سال پیش با ایران آشنا شدند و علاقه مند گشتند که روزی به ایران بیایند.
لابد می گویید ما نمی دانیم دو سه ماه دیگه چی می شه آن وقت مینجق حرف ۴۰ سال بعد را می زند. من هم نمی دانم دو سه ماه بعد چی می شه اما فکر می کنم هر اتفاقی هم بیافته اگر دنیا ما را بشنا سه برایمان بهتره. مثال می زنم. فرض کنید خدای ناکرده در یکی از شهرهای بزرگ ایران چند ماه دیگه زلزله بیاید. جمع کردن شهر بالای یک میلیونی زلزله زده کمک بین المللی می خواهد. شناخت مردمی در این موارد خیلی می تونه به نفع مردم باشه.
از طرف دیگر اگر روش های جذب توریست با فرهنگ ایرانی ما سازگار نباشد آن را پس می زنیم. به راحتی قبول نمی کنیم. ببینید! در برخی کشورهای در حال توسعه خیلی راحت قبول کرده اند که برخی هتل ها و...مختص توریست خارجی باشد. واکنش منفی نشان نمی دهند. اما ما ایرانی ها این چیزها را نمی پذیریم. ما تبریزی ها که عمراً زیر بار همچین چیزی برویم! مغرورتر از آن هستیم که چنین چیزی را بپذیریم.ما تحمل رفتاری که تبختر تعبیر شود نداریم.
خلاصه بگویم! ما حتی اگر بخواهیم نخواهیم توانست از دیگران در امر جذب توریست تقلید کنیم. روش های آنها خیلی به درد ما نمی خورد. ما باید در این موضوع هم-- مانند خیلی چیزهای دیگر-- سبک و سیاق ویژه ی خود را داشته باشیم. سبک و سیاق مخصوص ما هم در دنیا مشتری خاص خود را خواهد یافت.اما چند نکته را باید در نظر گرفت.
یکی این که سبک و سیاق خود را داشتن به معنای آن نیست که می توانیم به استانداردهای جهانی بی توجه باشیم. برخی چیزها هستند که دیگه استاندارد جهانی باید داشته باشند. مثلا دستگاه حمل و نقل یا چرخ فلک و.... باید با یک استانداردی بازبینی شود و الا ایمنی کافی را ندارد. متاسفانه این چیزها در ایران خوب رعایت نمی شود. با این استاندارد ها نمی شه از دنیا توریست جذب کرد. امیدوارم به بهانه ی جذب توریست هم شده یک مقدار استاندارد های ایمنی را بالا تر ببرند.
همین طور متاسفانه استاندارد سرویس در رستوران های ما به طور متوسط پایین است. خیلی ایراد دارد که وقتی غذا سرو می کنند کارد نمی آورند. یا تا قبل از آوردن غذای اصلی چیزی نمی آورند. (اتفاقا رستوران های تبریز از این جهات از تهران به طور متوسط بهتر هستند.)
حالا برویم سراغ یک نکته دیگه.
نکته اینجاست که فرهنگ اصیل ایرانی دقیقا چیست؟ یک زمانی بین دو طیف اجتماعی و فرهنگی دعوایی بود بر سر فرهنگ قبل از اسلام و بعد از اسلام. این دعوا دیگه کهنه شده. در بین نسل ما و نسل بعد از ما این مسئله دیگه حل شده رفته پی کارش. ما الان هر دوره ی تاریخی را به جای خودش به رسمیت می شناسیم و اگر چیز جالبی در باره اش بدانیم به مهمانان خارجی مان هم عرضه می کنیم. تعصب خاصی نسبت به دوره ی خاصی نداریم. قبل ار مهاجرت آریایی ها بعد از مهاجرت آریایی ها تا حمله ی اعراب و بعد از آن هرکدام دوره ای است که از نظر ما جذابیت ها و آثار به جا مانده از خود را دارد و سزاوار معرفی است. هیچ کدام را حذف نمی کنیم. همه را با هم قبول داریم. درستش هم همین است. در جذب توریست باید تنوع ارائه داد. خوشبختانه این مسئله برای ما حل شده.
ببینید! در ایتالیا رم بافت زمان رومی خود را حفظ کرده. فلورانس با بافت رنسانس خود توریست جذب می کند. سیینا هم با بافت قرون وسطایی خود دل توریست ها را می رباید. هیچ کدام نافی دیگری نیستند. همه با هم ایتالیایی را تشکیل داده اند که این همه در جذب توریست موفق است.
رئیس موزه ی لوور چند سال پیش آمده بود ایران. در مورد جذب توریست به شیراز مصاحبه می کرد. می گفت درسته که تخت جمشید فوق العاده است. اما برای جذب توریست به شیراز در کنار آن باید به اماکنی مثل چایخانه های سنتی و ....هم پرداخت. توریست امروزی تنوع می طلبد. برعکس توریست ۵۰ سال پیش خیلی تخصصی نگاه نمی کند. ۵۰ سال پیش افراد خیلی خاص پا می شدند از اروپا می رفتند کشورهایی مثل ایران و ترکیه برای گردش. اون وقت یک چیز خیلی خاص می خواستند ببینند. اما امروزه افراد معمولی با سلیقه ای نه چندان تخصصی عمده ی توریست ها را می سازند. برای این قشر باید تنوع ارائه داد نه لزوما چیزی خیلی منحصر به فرد. برای همین هست که هر چیز توریستی از گوشه و کنار ایران به دنیا نشان دهیم در نهایت به نفع جذب توریست به کل ایران تمام می شود. از بیرون که نگاه می کند می گوید به به! چه قدر تنوع!
این را هم اضافه بکنم. خیلی وسواس به خرج ندهید که معرفی شما به دنیا خیلی تخصصی و عالی و بی نقص باشد. توریست امروزی آن قدر ها مشکل پسند نیست! سعی تان را بکنید معرفی و تبلیغ شما خوب باشد. سعی کنید ابتکاری باشد. انگلیسی آن درست باشد. اگر از جایی مطلبی بر می دارید ارجاع بدهید (رعایت در امانت) اما دیگه خیلی وسواس به خرج ندهید. خودمانی باشد بد نیست. آن هم مشتری خود را دارد. هرچه کیفیت تبلیغ بهتر مخاطب بیشتر. اما کیفیت متوسط هم برای خودش مخاطب دارد.
مسئله ی دیگری این روزها مطرح می شود. با یک مثال مسئله را توضیح می دهم. چند سالی است که شهرداری تبریز در عید نوروز در میدان ها هفت سین می چیند. در برخی میدان ها مجسمه ی حاجی فیروز هم می گذارد. "حاجی فیروز" در سنن آذربایجان وجود نداشت. یک عده ایرادمی گیرند که حاجی فیروز که مال فرهنگ بومی ما نیست ما به جای آن تکم خوان داریم. به نظر من خوب نیست که سنت هایی مثل تکم خوانی دارد به فراموشی می رود. از منظر جذب توریست بهتره این سنت احیا شود. در یک میدان تبریز هم مجسمه ی حاجی فیروز بگذارند بد نیست. بچه های تهران که برای مسافرت نوروزی به تبریز می روند بد نیست تصویر آشنای حاجی فیروز را ببینند. اما به ازای هر حاجی فیروز باید چهار پنج تا هم تکم خوان باشد تا ویژگی خاص منطقه را نشان دهد. یک جوری باید ترتیب دهند که تنوع زیاد باشد و در عین حال هر منطقه ویژگی ها ی خود را داشته باشد. این طوری مسافرت نوروزی برای بچه ها خاطره انگیزتر می شود.
از منظر توریست خارجی هم بهتره که هر منطقه ویژگی های منحصر به فرد خود را داشته باشد تا این توریست انگیزه ی بازگشت به ایران و دیدن یک منطقه ی دیگر از ایران را حفظ کند.
پی نوشت: سنای عزیز هم این وبلاگ زیبا را برای معرفی مراغه راه انداخته. برایش آرزوی موفقیت می کنم. هم برای خودش و هم برای وبلاگش
موضوع سئوال اول این است:
"آیا واقعا می شه چند میلیون نفر توریست خارجی در سال جذب کرد؟"
پاسخ من به سئوال "علی الاصول بله" است.
ببینید! تبریز و مشهد و .... همین الان هم سالانه تعداد بسیاری (عدد دقیق نمی دانم) توریست بیمارستانی دریافت می کنند. در تبریز یک بیمارستان بزرگ بین المللی دارند دایر می کنند. سرمایه گذاری بجا و هوشمندانه ای است. از جمهوری آذربایجان توریست بیمارستانی زیاد به تبریز می آید.
در مجموع تبریز این پتانسیل را دارد که در سال یک میلیون گردشگر از سه کشور آذربایجان ارمنستان و ترکیه جذب کند.
روابط ایران با کشور یک میلیارد نفری چین که به سرعت وحشتناکی دارد رشد اقتصادی می کند فعلا خوب است. توریست های چینی در اروپا مرتب دارند زیاد می شوند. ما چرا از توریست های چینی بی نصیب بمانیم؟! قشری از چینی ها هستند که به فرهنگ ایران خیلی علاقه دارند چون در آن دوره ها از تاریخشان که قدرتمند بودند و درنتیجه نسبت به آن دوره علاقه دارند ایران هم رقیب توانایی بود و در نظر چینی ها تلالوی چشمگیر داشت. در متون تاریخی و ادبیاتشان این تلالو منعکس شده است. آن دسته از چینی ها که تاریخشان را می خوانند علاقه مند می شوند که از ایران هم دیدن کنند. اگر در تبلیغاتمان روی این نکته انگشت بگذاریم شانس خوبی برای جذب آنها داریم.
نمی دانم توجه کردید یا نه. در این نوشته جایی که نوشتم تبریز در قرن ۱۴-۱۵ میلادی پنجمین شهر پرجمعیت دنیا بود تاکید کردم که Beijing(همان پكن) شهر اول بود. اين جور حرف ها و مقايسه ها را می پسندند و علاقه مند می شوند.![]()
راستی! این را هم بگویم که در تبریز راهنماهای جوانی هستند که به طور سلیس چینی صحبت می کنند. برای کارهای صنعتی که چینی ها به تبریز می آیند این راهنماها خیلی خوب از پس ترجمه و همچنین پذیرایی از آنها به زبان چینی بر می آیند.
ما می توانیم از میان یک میلیارد مسلمانی که در دنیاست سالی چند میلیون توریست جذب کنیم. مسلمانان اروپا و آمریکا به سرعت دارند زیاد می شوند. درسته که نسل اول و دوم اغلب جمعیت مسلمان ترکیه ای و هندی و بنگلادشی و پاکستانی و عرب و.... در آلمان و فرانسه و انگلیس و.... بیشتر تیپ طبقه ی کارگری هستند و خیلی نمی شه روی آنها به عنوان توریست فرهنگی تاریخی حساب باز کرد. اما نسل سوم و بعدتر دیگه تیپ طبقه ی کارگری ندارند. اتفاقا تیپی دارند که علاقه مند به سفر به کشوری مثل ایران هستند. من با آنها صحبت زیاد کرده ام. هم با ترکیه ای هایش و هم با مهاجر ان از شبه قاره ی هند. آنها ایران را "ایتالیای دنیای اسلام" می دانند. منظورشان این است که همان طوری که ایتالیا برای تمدن غربی نقش فرهنگسازی داشته ایران هم برای تمدن اسلامی چنین نقشی بازی کرده. (باور کنید حرف آنهاست نه من! من از روی حس ناسیونالیزم بایاس نکردم! فقط نقل قول کردم. ) فکر کنید برای آنها که اروپا به صورت اقلیت دینی بزرگ شده اند چه قدر باید جالب باشد که وارد کشوری بشوند که تاریخی و فرهنگساز بوده می توانند هر رستورانی بروند و گوشت ذبح اسلامی بخورند و در فرهنگ بومی آبا و اجدادی خود راحت باشند. آنها که ترکیه ای و یا از شبه قاره ی هند بودند چنین حسی نسبت به ایران داشتند.
برای ما هم ارتباط با آنها خیلی مثبت و سازنده خواهد بود. مثل هر توریست دیگری پول و ارز وارد مملکت می کنند. از یک طرف مسلمان هستند و خیلی مسایل پیش نمی آید از سوی دیگر در کشور پیشرفته تربیت شده اند و نظم و انضباط شهروندی مدرن را می شناسند (در رانندگی و.....). حضور آنها خیلی مثبت خواهد بود.
شما نظرتان چیست؟ بیایید بحث کنیم و موانع ممکن را بشماریم. از تجربیات خود بنویسید.
پی نوشت اول: هند هم داره برای خودش پیشرفت اقتصادی می کنه. اون هم یک کشور یک میلیاردی و چند میلیونی هست. یواش یواش یک طبقه متوسط هم داره پیدا می کنه که دستشان به دهنشان می رسه خیلی هم به فرهنگ ایران علاقه مند هستند. یکی دو میلیون توریست هندی هم می توانیم در سال داشته باشیم.
به شرط آن که درست برنامه ریزی بشه.
پی نوشت دوم: بین خود اروپایی ها یک عده که حرف رسانه ها شونو دربست قبول نمی کنند و مایلند دنیا را خودشان بشناسند علاقه مند به سفر به جایی مثل ایران هستند. به شرط آن که اطمینان داشته باشند امن هست.
درمورد پرواز های فرودگاه تبریز اندکی نوشتم. در مورد آزاد راه تهران تبریز و اتوبوس های راحت جدید نوشتم. از زنجان تعریف کردم. از تپه های رنگارنگ هشترود نوشتم. از پل دختر میانه نوشتم. از قوری گل و گونه های جانوری اش نوشتم. حتی در مورد باکتری ای که پارسال کشف (آلیشاوانللا تبریزیکا) شد و جشنی که برایش گرفتیم نوشتم.
پیوند هایی هم اضافه کردم. در مورد شکلات تبریز هم این خارجی ها مطلب در اینترنت گذاشته اند. من هم لینک دادم. اون وقت خودمان داشته های خود را نرفته ایم به دنیا معرفی کنیم. راستش معلومات عمومی مان در مورد داشته هایمان خیلی کم است. از وقتی این وبلاگ انگلیسی را شروع کرده ام می بینم چه قدر معلوماتم در مورد شهرم و اطراف آن کم است. تازه من کسی بودم که از کودکی به این مطالب علاقه داشته ام و رفته ام مطالعه کرده ام!
شرط می بندم بروید و در تبریز آمار بگیرید خواهید دید عده ی کسانی که مجسمه های جزایر ایستر را (واقع در یکی از مجمع الجزایر اقیانوس آرام) می شناسند چندین مرتبه بیشتر از کسانی است که در مورد مجسمه های شهر یری (واقع در نزدیک مشکین شهر حدود سیصد کیلومتری شمال تبریز) چیزی شنیده اند.
به هر حال با شور و شوقی که من در بین نسل جدید تبریز در مورد شهر خودشان می بینم این مسئله به زودی رفع می شود. عرض چند هفته ی آینده هم حل خواهد شد! مطمئنم طیفی خاص از تراختوری ها-که به ارتباط با دنیا اهمیت می دهند- عزم آن را خواهد داشت که تبریز و جاذبه های توریستی آن را به دنیا بشناساند. یاشاسین تراختور!
یک وبلاگ جدید هم برای معرفی کرمان به دنیا متولد شد. این تولد را تبریک می گویم و امیدوارم در هدفش موفق باشد. این هم لینک این وبلاگ جدید. در وبلاگ انگلیسی ام هم به آن لینک داده ام.
من انتقادها را به چهاردسته تقسیم می کنم:
۱) انتقاد بجا و از روی خیرخواهی و به قصد سازندگی.
خوب! تکلیف این نوع انتقاد معلومه! باید گوش فرا داد و حتی المقدور در جهت اصلاح کوشید.
۲) انتقاد بجا اما به قصد تخریب.
باید به دقت گوش کنیم و سعی کنیم که اصلاح کنیم. با یارو نباید پرخاش کنیم وگرنه بهانه ی بیشتر به دستش می افتد. اما خیلی هم به روی خودمان نمی آوریم که به گفته ی او توجه داشتیم. والا بیشتر دور بر می دارد!!
مثال می زنم: شاید از انگلیسی شما انتقاد بجایی کردند اما به قصد تخریب شما. یواشکی آن را اصلاح کنید. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. باعث می شود یواش یواش انگلیسی تان بهتر شود. (در مجموع این تلاش برای جذب توریست خارجی به زبان انگلیسی خیلی به نفع تقویت زبان انگلیسی شماست. برای همین هم که شده آن را جدی بگیرید.)
۳) غر ولند بدون غرض و مرض. اگر هدفمان جذب توریست باشد باید نسبت به غرولندها ی توریست ها صبور و بردبار باشیم. اونی که غرولند بدون غرض و مرض می کنه را نباید پس بزنیم. شیرازی ها و یزدی ها وکرمانی ها در برابر این گونه غرولند ها خیلی صبور هستند برای همین هم در جذب توریست نسبتا موفق بوده اند.
در وبلاگ توریستی تان هم برای نمونه چند تایی از این کامنت های غرولند آمیز را منتشر کنید. اگر همه ی کامنت ها تعریف و تمجید باشد مصنوعی دیده می شود. خوبه بقیه هم ببینند که شما در مورد غرولند صبور هستید. این خودش بهترین تبلیغ برای توریسم شهرتان هست.
۴) بهانه جویی ها و ایراد گیری هایی که به منظور از بین بردن اعتماد به نفس ماست و به منظور ضرر رساندن انجام می گیرد. خوشبختانه در همین وبلاگ انگلیسی من یکی دو نفر مزاحم انواع و اقسام آن را به نمایش گذاشتند. منتشرشان کردم تا به شما نشان دهم با گفتن این حرف ها هیچ اتفاق مهمی نمی افتد. منظورم این است که از شنیدن این حرف ها نباید آن قدر واهمه داشته باشیم که دست از تبلیغ برای توریسم شهرمان بکشیم. بگذارید دانه به دانه حرف هایشان را منتشر کنم. دیگه گنده تر از این که نمی خواهند بگویند. بگذارید همه را یکی یکی بررسی کنیم و ببینیم چرا چرند هستند. اگر کاملا به این نتیجه برسیم که چرند هستند از این گوش می شنویم و از آن گوش در می کنیم. اگر خودمان به اندازه ی کافی اعتماد به نفس داشته باشیم دیگه اینها کاری از پیش نمی توانند ببرند.
یارو مزاحم خودش را به جای کیمیا عزیز می خواهد جا بزند (کیمیا جان در پیام خصوصی به من گفتند که در وبلاگ انگلیسی ام چیزی ننوشته اند) بعدش نوشته:
dear dr.Farzan finally i got on share your post on my wall but a few people like them they dont think same az you maybe your beloved hometown was not
paradise on Earth
اولا می بینید انگلیسی اش چه افتضاح است! چه اعتماد به نفسی هم دارد که با این انگلیسی افتضاح می خواهد خود را کیمیا جا بزند!! بگذریم! من در وبگذر آمار بینندگان وبلاگ را چک کردم. کسی از فیس بوک وصل نشده بود! دروغ گفته که مطلب مرا به اشتراک گذاشته و مردم خوانده اند و بعدش گفته اند که تبریز بهشت روی زمین نیست! این یارو انگلیسی اش آن قدر افتضاح است که اصلا معنای نوشته ی مرا در وبلاگ انگلیسی ام نفهمیده! من که ننوشته بودم تبریز بهشت روی زمین است. در مورد کاخ هشت بهشت نوشتم. یارو آن قدر پرت از مرحله بوده که خیال کرده من می گویم تبریز بهشت روی زمین است.
بعدش از زبان محسن نوشته:
tabrizian people should learn more about Tourist behavior
most of them can not speak english
they do not have Enough credit to tourist attraction
باز هم انگلیسی افتضاح داد می زند که نویسنده هیچ کدام از سه محسن خواننده ی این وبلاگ نیست. بگذریم! مهم نیست که نویسنده کیست. مهم آن است که حرف چرند است. اصلا از این چرندیات نباید ترسید. از همان سنگ هاست که بچه های جنوب شهر تهران به قطار ی که شروع به حرکت می کرد می پراندند. قطار که سرعت می گیرد این سنگ ها و سنگ پران ها را جا می ذارد. مهم این است که از ترس این سنگ ها و سنگ پران نباید ایستاد و مرداب شد. باید جاری شد و به دریا پیوست.
حالا چرا می گویم داره چرت می گه. می گه ما تبریزی ها آن قدر "اعتبار" نداریم که توریست جذب کنیم. در این موارد کلمه ی اعتبار به کار نمی برند. نمی دانم منظورش چیست. هر گونه منظور احتمالی چرند است. اگر منطور آن است که آن قدر جاهای دیدنی نداریم که توریست جذب کنیم حرف چرندی است. اتفاقا آن قدر جای دیدنی داریم که من نمی دانم از کجا شروع کنم تا آنها را بشمارم. آن قدر جای دیدنی داریم که توریست در چند روز اقامتش نمی تواند همه ی آنها را ببیند. اگر منظورش این است که ما بلد نیستیم که چه طور از توریست پذیرایی کنیم آن هم حرف مفت است. همان طوری که قبلا گفتم چند سال پیش در تبریز مد شده بود خانم ها می رفتند کلاس جذب جهانگرد. در دور و بر من هم چند نفر آن دوره را گذراندند و مدرکش را گرفتند. اتفاقا وبسایت های انگلیسی را که در مورد توریسم تبریز بود می خواندم می دیدم نقطه ی قوت تبریز را راهنماهای داوطلب بسیار وارد و علاقه مند و جدی می دانند. نمی خواهم بگویم در تبریز هر بقال محله ای بلد است به انگلیسی حرف بزند اما هر بقال محله ای وقتی می خواهد جنسش را بفروشد می تواند با زبان ایما و اشاره با هر کسی ارتباط برقرار کند. در تبریز علاوه بر آن که خیلی ها انگلیسی بلد هستند کسانی که فرانسه یا آلمانی بلد هستند هم کم نیستند. یادمه در یک بستنی فروشی در تبریز یک آقای فرانسوی صاف آمد با مامانم فرانسه حرف زد. به تجربه دریافته بود آن تیپ خانم ها در تبریز بلدند به فرانسه حرف بزنند. (البته درست تشخیص داده بود. مامانم فرانسه بلد هست. همین طور بابا و خاله و دایی ام. فقط من بلد نیستم!)
خانواده مان یک عروس آلمانی دارد. سالی چند ماه می آیند تبریز. این خانم می گفت مردها ی تبریز بیشتر از آلمان "لیدیز فرست" را رعایت می کنند! (البته از خود این آقایان بپرسید می گویند ربطی به این اتیکت خارجی ها ندارد. اتیکت توصیه شده در نصایح دده قورقود است.)
خلاصه از این جهات هیچ نگران نباشید. چیزی که کم نداریم هیچ! خیلی هم وضعمان خوب است. اگر هم ایرادی هست یواش یواش اصلاح می کنیم. یواش یواش یاد می گیریم. مبادا آن قبیل حرف های مغرضانه اعتماد به نفسمان را در تبلیغ برای جذب توریست بگیرد.
بعدش دوباره همان مزاحم این بار از زبان ی. م. می نویسد:
( tabriz ia ok but tabrizian people . . . . i agree with mohsen ( so sorry 
خوب! جواب ابلهان خاموشی است! (باز هم می گویم این حرف ی.م عزیز ما نیست. حرف همان مزاحم است که می خواهد خود را ی.م. جا بزند.)
دست آخر مزاحم از زبان فرزانه می نویسد:
agree with mohsen I am an Iranian i love tabrizian people but it is reality
Turkish people are unappealing
مزاحم از زبان محسن یک سری چرندیات می گوید بعدش از زبان ی.م. و فرزانه هم با خودش موافقت می کند!!!![]()
جالبه! فرزانه ی عزیز چند روز پیش کامنت گذاشته بود و نوشته بود اهل بناب است و می خواهد در مورد بناب مطلب بنویسد. جناب مزاحم آن قدر در جغرافی ضعیف است که نفهمیده که بناب هم همانجا بغل گوش تبریز است و مردمش هم خود ترکزبان هستند. خوب این حرف هم چرت و چرند است. جذاب یا غیر جذاب هرچه باشد همان ترکیه سالی ۳۰ میلیون توریست خارجی جذب می کند و میلیاردها دلار در سال از این طریق درآمد دارد! فکر می کنم این رقم خودش به اندازه ی کافی گویاست.
من الان کامنت های بیجا را در وبلاگ انگلیسی پاک می کنم. نمی خواهم خارجی ها بیایند و آنها را ببینند. تا الان نگهشان داشتم که این یادداشت را منتشر کنم. حالا که آسیب شناسی مان را کردیم دیگه نیازی به آنها نداریم.
نکته ی مهم آن که با هیچ نوع منتقدی یکی به دو نکنید. وقتی که برای یکی به دو با او می خواهید بگذارید بگذارید برای یک تبلیغ کار آمد و ابتکاری. این طوری خیلی بیشتر به نفع ماست.
به علاوه من فقط در مورد تبریز نمی نویسم. در همین چند پست اخیرم در مورد کاشان نوشتم. در مورد هشت بهشت اصفهان نوشتم (و همان طوری که پیش بینی کرده بودم قبل از تبریز به نفع اصفهان تمام شد چرا که اگر توصیف کاخ هشت بهشت تبریز در سفرنامه ۵۰۰ ساله یک ونیزی است هشت بهشت اصفهان حی و حاضر سرجایش است! طبیعی است که تبلیغ من در مورد هشت بهشت تبریز به نفع هشت بهشت اصفهان تمام شود.)
تازه! تا به اینجایش من خیلی کم در مورد تبریز نوشته ام. بیشتر در مورد جاهای دیدنی اطراف تبریز نوشته ام.
اما چرا تمرکزم در مورد اطراف تبریز است؟! علت ساده است ماشاالله ایران آن قدر جای دیدنی دارد که من نمی توانم در مورد همه جایش بنویسم. حتی در مورد همین تبریز و اطراف آن نمی توانم همه ی جاهای دیدنی و سنتی های جالب را پوشش دهم. حالا من در حد توانم می نویسم با این امید که دیگران موارد دیگر را پوشش دهند.
توصیفی که تاجر ونیزی از آن داده به شرح زیر است:
"اکنون که از شرح و وصف و مطالب گوناگون درباره این شهر فارغ شدهام، می¬پندارم که نباید از ذکر کاخ زیبایی که سلطان حسنبیک بزرگ ساخته بود، غفلت کنم. هرچند پادشاهان سلف او کاخهای بزرگ و زیبای بسیاری در این شهر ساختهاند، اما هیچیک قابل قیاس با کاخ حسنبیک نیست و این قصر به مراتب از همه آنها بهتر است. این کاخ چنان باشکوهاست که تاکنون در ایران همانندی نداشتهاست. کاخ را در مرکز باغی بزرگ و زیبا، بر روی صفهای به ارتفاع یک یارد و نیم و پهنای پنج یارد ساختهاند. این کاخ را به زبان فارسی هشتبهشت خوانند که در زبان ما به معنی هشت بخش است، زیرا به هشت بخش مختلف تقسیم شدهاست. بلندی آن سی قدم و محیطش در حدود هفتاد تا هشتاد یارد است و هر بخش به چهار غرفه بیرونی و چهار غرفه درونی تقسیم شده و بقیه کاخ در زیر گنبد مدور فیروزه¬فام باشکوهی قرار گرفتهاست. کل کاخ در زیر یک سقف ساخته شدهاست. بنایی یک طبقهاست و فقط یک ردیف پلکان تا صفه کشیده شده که از آن طریق شخص بالا میرود و خودش را به غرفههای مختلف میرساند. کاخ در طبقه همسطح زمین، چهار ورودی سراسر میناکاری و زراندود شده دارد و چنان زیبا است که بیان انسان از وصف آن عاجز میماند. جلوی هر یک از ورودیهای کاخ، راهی را با سنگ مرمر سنگفرش کردهاند که به صفه منتهی میشود و در مرکز صفه، جوی آبی با مهارت در دل سنگ¬های مرمر تراشیدهاند. پهنای این جوی کوچک، چهار انگشت و ژرفایش نیز چهار انگشت است که به شکل تاک یا مار کنده شدهاست. بدین معنی که در یک نقطه میجوشد و در جوی روان میشود و پس از عبور از مسیر مارپیچ و مدور به همان جای اول برمیگردد و به مجرای دیگر میافتد. سه یارد بالاتر از صفه را با سنگ مرمر ساختهاند و قسمتهای پایین آن را با گچبری و به رنگهای گوناگون درآوردهاند و این منظره از دور مانند آیینه نمایان است."
تزیینات نقاشی کاخ هشت بهشت: "سقف تالار بزرگ با لاجورد و آبطلا به صورت بسیار زیبایی آراسته شدهاست و نقوش را چنان زیبا کشیدهاند که چون تصاویر آدمیان زنده مینمایند. بر روی سقف تصاویری از جنگهای ایران با بیگانگان که سالها پیش از این روی دادهاست، نقش شدهاست. همچنین بر روی این نقشها، تصویر گروهی از سفیران دربار عثمانی در پیشگاه سلطان حسنبیک در تبریز همراه با متن تقاضاها و جوابهایی که اوزون حسن به ایشان داده بود، را میتوان دید و همه این مطالب را به خط و زبان فارسی نوشتهاند. تصویر مجالس شکار حسنبیک را نیز در حالی که بسیاری از امیران درگاه ملتزم رکابش هستند و همه بر اسب سوارند با تازی و شاهین میتوان دید. همچنین بسیاری از جانوران مانند فیل و کرگدن را که همه حکایت از ماجراهایی میکند که بر وی گذشتهاست. بر کف تالار فرش باشکوهی گستردهاند که ظاهرا از ابریشم است و به سبک ایرانی دارای طرحهای زیباست. این فرش گرد و درست به اندازه کف تالار است. اتاقهای دیگر نیز مفروش است. این تالار نور ندارد و فقط از اتاقها روشنایی میگیرد. با این همه تالار مرکزی دارای مدخلهایی است که درهای آنها به اتاقها و کفشکنها باز می¬شود و این اتاقها و کفش کنها دارای پنجره¬های بسیاری است که از آنها نور به داخل می¬تابد. هر کفشکن فقط یک پنجره دارد اما همین یک پنجره به اندازه بدنه اتاق و به صورتی زیبا نصب شدهاست."
بعد از شکست چالدران کاخ بهشت را غارت می کنند. ماجرای این غارت در تاریخ مفصل ثبت شده.
هرچند الان اثری از کاخ هشت بهشت تبریز دیگه نیست (در زلزله ویران شده) اما ای کاش هنرمندان چیره دست با استفاده از توصیف تاجر ونیزی آن را بر روی پرده نقاشی و همچنین تابلو فرش ها دوباره احیا کنند. مطمئنم حسابی فروش می ره. هم توسط توریست ها و هم توسط خود تبریزی ها.
در مورد این کاخ و همچنین کاخ هشت بهشت اصفهان مطلبی در وبلاگ انگلیسی ام منتشر کرده ام. اگر مطلب حاضر و مطلب انگلیسی را به اشتراک بگذارید ممنون می شوم.
پی نوشت: یکی از این مزاحمین وبلاگ مینجق دور افتاده به اسم "محسن" و "ی.م" و "کیمیا" و... در وبلاگ من علیه تبریز و تبریزی ها بد می نویسه. اون هم با چه انگلیسی افتضاحی!
دوستان عزیزم! من ادبیات و طرز فکر شما را می شناسم. نگران نباشید امثال او نخواهند توانست بین من و شما اختلاف بیاندازند. تبریزی ها هم عاقل تر از آنند که این چیزها را متوجه نشوند. به اندازه ی حداقل دویست سال تجربه ی این را دارند که یک عده مزدور خواسته اند بین آنها و دیگر هموطنان اختلاف بیاندازند. اگر انگلیس و... نتوانست اختلاف بیاندازد این مزاحم پیزوری که دیگه جای خود دارد!
به هر حال من برخی کامنت های این یارو مزاحم پیزوری را در وبلاگ انگلیسی منتشر می کنم. با عرض معذرت می خواهم بگویم هیچ کامنتی در طرفداری از تبریز و تبریزی ها در جواب او منتشر نخواهم کرد. این کارم حکمتی دارد که بعد توضیح می دهم. الان توضیح بدهم اثرگذاری اش را ازدست می دهد.
http://tabriziran.blogfa.com/post/4
جشنواره ی گل محمدی در گنبرف (نزدیک تبریز) هر سال تیرماه برگزار می شود. لطفا مطلب رابه اشتراک بگذارید.
من فکر می کنم اگر بخواهیم هر کداممان یکی دو نفر توریست خارجی تا سال بعد تابستان به ایران جذب کنیم باید از همین الان آستین بالا بزنیم و تبلیغ کنیم. از هر ۲۰-۳۰ نفر که دعوت می کنیم حداکثر یک نفر ممکنه بیاید. باید زودتر دست به کار شویم. فرصت نشستن و بحث های روشنفکرانه کردن یا منفی بافی نمودن نیست!
ما سرزمین خودمان را آن جوری که خودمان می بینیم یا دوست داریم ببینیم به دیگران معرفی می کنیم. اگر هم در جذب توریست و در آمد توریستی موفق نشدیم حداقل به یک چیز به دست می آوریم: چهره مان در دنیا اون طوری که "دوست داریم" ترسیم می شه نه اون جوری که "دوست دارند".
تاثیر نوشتن در وبلاگ و... را دست کم نگیرید. درسته وبلاگ هایی که ما داریم عموما چند صد نفر مخاطب بیشتر ندارند اما با همین تعداد مخاطب می توانیم تاثیر قابل توجهی بگذاریم. اگر نوشته های همسو در وبلاگ ها زیاد بشه و در شبکه های اینترنتی اجتماعی به اشتراک گذاشته بشه احتمالا دست اندرکاران رسانه های پر تیراژتر هم علاقه مند می شوند و موضوع را پوشش می دهند آن وقت عده ی بیشتری مخاطب موضوع واقع می شوند. دوستان مقیم خارج از همین وبلاگ ها و دیگر منابع اینترنتی می توانند استفاده کنند و سرزمین خودشان را به دیگران بشناسانند. کافیه لپ-تاپشان را باز کنند و یک مطلب در مورد اماکن دیدنی ایران نشان بدهند.
لازم نیست مطلبی بنویسیم که برایمان درد سر ساز شود. کامنتی هم منتشر نمی کنیم که بعدا برایمان دردسر بیافریند. قراره آثار تاریخی و موزه ها و مناظر طبیعی ایران را به دنیا معرفی کنیم. قراره گل ها و شیرینی جات و غذاهای ایران را معرفی کنیم و....
من برچسب تبریزگردی به این نوشته زدم اما مخاطبم همه ی دوستداران ایران بود که این نوشته را می خوانند. شما هر جای ایران را که دوست داشتید تبلیغ کنید. فرقی نمی کند. اگر من از فردا شروع کنم و برای تبریزگردی به انگلیسی تبلیغ کنم اول از همه به نفع اصفهان و شیراز تمام خواهد شد! چرا ؟! چون خارجی ها می پرسند تبریز کجاست؟! توی ایرانه. وبسایت های توریستی را می گردند و می بینند نوشته must-see های ایران اصفهان و شیراز و پرسپولیس هستند. اگر تصمیم بگیرد بیاید ایران اول می رود به این شهرها. اگر به او خوش گذشت تصمیم می گیرد باز هم به ایران برگردد و این بار بیشتر احتمال دارد به تبریز بیاید. به هر حال برای جذب توریست به تبریز باید "صبر فعال" داشت. یعنی باید گذاشت تا زمان بگذرد و تبریز در نقشه ی جهانگردی دنیا جایگاه خود را پیدا کند. اما با دست روی دست گذاشتن هیچ وقت این جایگاه را پیدا نمی کند. صبر باید صبر فعال باشد نه صبر منفعل.
لطفا این مطلب و مطالب مشابه را به اشتراک بگذارید تا توسط عده ای بیشتری خوانده شود.
"یک نکته یمی خواهم در مورد این چند جمله دوستمان درد دل خصوصی اضافه کنم:"افتخار این آدم ها فقط به یک شجره نامه خانوادگی و کی خونه اش بزرگتره و کی بیشتر نقره داره و کی عتیقه هاش با ارزش تره است و فکر نمی کنن که همه خانواده ها کم و بیش از این چیزها دارن ولی شاید عنوان نکن و براشون تحصیل یا چیزهای دیگه ای ارزش باشه"
نکته ام اینه. من به صنعت و هنر نقره کاری شهری می بالم. به اطلاعات وسیع خانوادگی در مورد تاریخ عتیقه ها هم همین طور. خیلی جالبه که نوجوانان این تیپ خانواده ها به اندازه ی یک curator تمام عیار موزه ها اطلاعات دارند. مثلا با دیدن انحنای بالای قاب نقاشی می فهمند مال چه دوره ای است و با تعداد مرغ های بشقاب های عتیقه می فهمند سازنده اش کی بوده و مال چه دوره ای بوده. اینها همه معلومات و مهارت هایی است که اگر درجهت درست هدایت شود باعث غنای فرهنگی می شود. باعث جذب توریست اشتغالزایی و.....
به شرط آن که سیاستگذاری های فرهنگی درست باشند. اجازه داده شود این هنر و این مهارت در جایی وسیع تر از پستوی خانه ها و مجالس خانوادگی به کار گرفته شود. والا این مهارت و این استعداد تبدیل می شود به فخر فروشی های سطحی و....
ببینید! در نزدیک فرودگاه تبریز برروی آجی چای پلی است که به پیش از صفویه بر می گردد. اما متاسفانه درصد کمی از مردم تبریز به ارزش واقعی تاریخی این بنا واقف هستند حتی آنها که اهل عتیقه جمع کردن هستند نمی فهمند آن پل در شهرشان چه ارزشی دارد.

دوچشمه ی آن پل خراب شده بود که مرمت کرده اند. اما چه مرمت کردنی؟!برداشته اند چشمه ها را گرد ساخته اند. مثل پل های رومی. در صورتی که چشمه های پل های ایرانی شبیه هشت است. حداقل می توانستند یک نگاهی بیاندازند به آن یکی چشمه های همان پل ! هروقتاز کنار آن پل می گذرم غصه می خورم. آخه! در شهری که آن همه curator خانگی هست چرا باید پلش را آن جور مرمت کنند؟! جو فرهنگی به گونه ای است که اغلب افراد علاقه مند به آثار تاریخی راحت ترند که تمام استعدادشان را بذارند برای عتیقه جات خانگی که در پستوی خانه شان قایم می توانند بکنند. آن هم ظرفیتی دارد. آن ظرفیت که پر شد استعدادشان را صرف فخر فروشی های سطحی می کنند.
این را هم اضافه کنم از آن جهت که در جواب همدردی خصوصی نوشتم نسل جدید (مثل خیلی از موارد دیگر) رویکرد متعادل تر و منطقی تری دارد. درست می شه اما یواش یواش.
یک شهری مثل تبریز باید مثل ونیز و فلورانس و... فرهنگستان محلی داشته باشه. این یک نیاز است برای شهری با قدمت و غنای فرهنگی تبریز. نیاز یک جامعه ی شهری که فقط نیاز های مادی اش نیستند. نیازهای والاتری هم داره. نیازهای فرهنگی که باید بتونه از یک مجرای مناسب ارضا بشه.
اگر چنین فرهنگستانی محلی ای باشه این قبیل مسایل که در بالا اشاره شد. حل می شه. خیلی مسایل دیگه هم حل می شه. کافیه یکی از خانه های قدیمی تبریز را تر و تمیز کنند و آن را در اختیار فرهنگستان محلی بگذارند. در گالری هایش می توانند عتیقه جات خانوادگی را نمایش بدهند. اگر اعتماد متقابل باشه هر از گاهی عتیقه های یک خاندان به نمایش گذاشته می شه. یکی از جاذبه های توریستی هم می شه. من موزه ی ژنو را رفتم واقعا عتیقه های سه چهار تا خاندان قدیمی تبریز را جمع کنید از موزه ی اصلی شهر ژنو غنی تر است. تازه بنا به آماری که چند سال پیش می خواندم مردم ژنو موزه-برو ترین مردم دنیا هستند.
اگر هم جوانی از خانه اش دلتنگ شد و خواست یک جایی بره و چند ساعتی بگذارنه یا اگر میانسالی دلش از آپارتمان کوچکش گرفت و خواست چند ساعت در فضای دیگری قرار بگیره می تونه بره اونجا و اشیا را تماشا کنه.
عتیقه های خانوادگی هم در خانواد ه می مانند و هم متعلق به کل شهر خواهند بود. وقتی این جوری نمایش داده بشه دیگه لازم نمی بینند خیلی پزش را بدهند. دیگه ارضا شده اون نیازشان که با پز دادن برطرف می شد.
همچین فرهنگستانی اعضایش افراد مجرب فرهیخته ی شهر می توانستند با شند. بعد از بازنشستگی یک سرگرمی برایشان می شد. از تجربیاتشان استفاده می شد بشه. در مرمت آثار باستانی از آنها می شد نظر خواست و دیگه آن اشتباه ها را نکرد. جمع می شدند تاریخ معاصر را می نوشتند.
این جمع و حس مشارکت در مسایل شهر به آنها امید به زندگی بیشتری می داد
جوان تر ها هم احساس می کردند که اگر مهاجرت نکنند در کهنسالی در شهر خودشان منزلتی خواهند داشت که در جای دیگر به آن صورت نمی توانند داشته باشند.
پی نوشت : وقتی این را می نوشتم یاد اصلی ترین گنجینه ی هنر تبریز یعنی فرش دستبافت نبودم. اگر مجموعه فرش های عتیقه را که در بین خاندان قدیمی است حساب کنید گنجینه ای می شود که به سختی می توان بر آن قیمت گذاشت.
پي نوشت: لطفا مطلب حاضر و همچنين اين سری نوشته ها را که در مورد جذب گردشگر هست به هر طریق که می توانید به اشتراک بگذارید. هر چه تعداد خواننده ها بیشتر باشد احتمال این که در عمل مورد توجه قرار گیرد بیشتر می شود.
کامنت زیر را چندی پیش در جواب یکی از خوانندگان نوشته بودم. یک همچین مطلبی برای علاقه مند کردن مسافر خارجی مناسب است:
"یک چیزی هم در مورد دستپخت بگویم. اونهایی که از بیرون نگاه می کنند آشپزی تبریزی را در کوفته تبریزی و اگر خیلی مطلع باشند "داش کلم بورانی سی" خلاصه می بینند. در صورتی که فرهنگ آشپزی تبریز یک فرهنگ کاملا زنده و پویاست.
خانم های تبریزی که به دستپخت خوشمره معروفند سطح های محتلفی در هنر آشپزی دارند. آنهایی که به شما در امر آشپزی فخر فروشی کرده اند از نظر سطح آشپزی در رده میانی رو به پایین هستند. (چند روز پیش گفتم دانشجوی میانی رو به پایین دانشگاه اسم و رسم دار دانشجویان تازه وارد را تحقیر می کند. دانشجو اعتبار آفرین برای دانشکده چنین نمی کند. در فرهنگ آشپزی تبریز هم همین است)
یک عده هستند که در فرهنگ آشپزی تبریز trend-setter هستند. آنها هستند که غذاهای جدید را ابداع و مد می کنند. بقیه دنباله رو هستند. معیار تشخیص کیفیت غذا هم باز اولی ها هستند. trend-setter ها اتفاقا هیچ وقت غذای شهرهای دیگر را مسخره نمی کنند. من بارها در وبلاگ گفته ام که باید برای پیشرفت و بالا رفتن کیفیت مقالات با فیزیکدانان دیگر کشورها مراوده داشته باشیم. برای بالا رفتن کیفیت آشپزی هم همین است. trend-setter ها آن قدر از هنر خودشان مطمئن هستند که می دانند با مزمزه کردن غذای هرجایی می توانند فرمولش در بیاورند و برای ابداع غذاهای جدید هم ایده بگیرند. این کار را مرتب انجام می دهند.
اونهایی که دنباله رو trend-setter ها هستند از آن تیپ حرف ها که شما زدید می زنند.
مادر مادربزرگم (همان که شخصیت سارا را از او الهام گرفتم) یک بار به من گفت باید به تکنیک های آشپزی اقوام مختلف دقت کنی و از هر کدام چیزی یاد بگیری."
پي نوشت: لطفا مطلب حاضر و همچنين اين سری نوشته ها را که در مورد جذب گردشگر هست به هر طریق که می توانید به اشتراک بگذارید. هر چه تعداد خواننده ها بیشتر باشد احتمال این که در عمل مورد توجه قرار گیرد بیشتر می شود.
اما یک درصدی هم (حدود ۲۰ درصد) هستند که سفید و سیاه نمی بینند. خاکستری هم در بین دایره ی رنگ هایشان هست. این عده حرف رسانه ها را نه صد در صد قبول می کنند نه صد در صد رد. وقتی رسانه ها علیه ایران تبلیغ می کنند کنجکاو می شوند که بدانند چه خبر است. اگر امثال من و شما این میان به طور شخصی با از طریق وبلاگ به آنها بگوییم مردم ایران مهمان نواز هستند و توریست ها ی خارجی در سال های اخیر با خاطره ی خوش از ایران رفته اند و مایل بوده اند که باز گردند حرف من و شما را جدی تر از حرف رسانه های خودشان می گیرند و اگر مقدور بود به ایران می آیند. شاید برایتان جالب باشد بدانید من با اروپایی های زیادی برخوردم که به خاطر چیزهایی که از رسانه های خودشان شنیده بودند علاقه مند شده بودند بروند قم. از من نظر می خواستند. دست آخر ایران آمدند اما رفتند اصفهان و شیراز. قرار هم شد سرفرصت برگردند و به تبریز بروند. امیدوارم تا آن موقع تعمیرات مسجد کبود به جایی برسد.
گردشگرانی که از ایران دیدن می کنند بعدش می روند و دوستان خود را تشویق به آمدن به ایران می کنند.
ببینید! سفر به ایران با معیارهای کشورهای مرفه سفر ارزانی است. حدود ۲ میلیارد نفر می توانند این سفر را بیایند. ۲۰ درصدشان می شود حدود ۴۰۰ میلیون آدم. از بین آنها سالی ۶-۷ میلیون گردشگر جذب کردن نامعقول نیست. حدود ۵۰۰ هزار نفر هم می توانیم جذب کنیم تا بیایند تبریز. می شود درآمدی مثل ۵۰۰ میلیون دلار در سال برای تبریز. خوبه دیگه! صنعت نساجی و چرم تبریز را احیا می کند. کلی هم شغل ایجاد می کند. بافت فرسوده را با آن ترمیم می توان کرد و از خانه های قدیمی ترمیم شده به عنوان هتل می شه استفاده کرد. هم فال و هم تماشا!
همه ی اینها مستلزم آن است که همه با هم برای جذب گردشگر تبلیغ کنیم. ایرانی های مقیم خارج از یک سو ایرانی های داخل از سویی دیگر. چند میلیون ایرانی مقیم خارج هستند سالی یک نفر را ترغیب به آمدن بکنند به اندازه ی کافی گردشگر خواهیم داشت. بعد از دو سه سال دیگه خود آنهایی که به ایران سفر کرده اند به طور خود و جوش مردمی بین دوستانشان برای سفر به ایران تبلیغ خواهد کرد.
پي نوشت: لطفا مطلب حاضر و همچنين اين سری نوشته ها را که در مورد جذب گردشگر هست به هر طریق که می توانید به اشتراک بگذارید. هر چه تعداد خواننده ها بیشتر باشد احتمال این که در عمل مورد توجه قرار گیرد بیشتر می شود.
توجه داشته باشید که توریست ها طیف های گسترده ای دارند. با وجود همین مسایل و ضوابط که داریم باز هم خیلی ها در دنیا علاقه مند هستند که بیایند ایران. اگر برنامه ریزی درست باشد و زیرساخت های لازم به راه باشند و به اندازه ی کافی تبلیغ شود به راحتی ایران می توان در سال ۶-۷میلیون توریست خارجی جذب کند. نفری هزار دلار سود برسانند مبلغ قابل توجهی می شود.
خوشبختانه شهرهای اصفهان و شیراز و تهران را در اروپا خوب می شناسند. تا حدی یزد و کاشان را نیز. اما جاذبه های گردشگری ایران خیلی بیشتر است. همدان زنجان کرمانشاه و....پتانسیل بسیار بالایی برای جذب توریست خارجی دارند.
تبریز عزیز ما و شهر ها و مناطق اطراف آن هم بسیار مستعد جذب توریست است اما متاسفانه در دنیا آن قدر که باید شناخته شده نیست. عامل اصلی که تبریز از جایگاه درخورش در صنعت توریسم برخوردار نیست همانا زلزله های مخرب ادواری در آن بوده است. اگر مسجد کبود که روزگاری "فیروزه ی جهان اسلام" لقب داشت در زلزله تخریب نمی شد اگر قصر هشت-بهشت ویران نمی گشت تبریز الان یکی از توریستی ترین و شناخته شده ترین شهرهای دنیا بود. پریرو تاب مستوری ندارد/ چو در بندی سر از روزن برآرد.
اما افسوس زلزله ها و نیز غارت های اشغالگران عثمانی و روس در طول قرن ها کار خودشان را کرده اند. به هر حال با همین با باقیمانده نیز می شه علی الاصول سالی ۳۰۰-۴۰۰ هزار نفر توریست از کشورهای پیشرفته (علاوه بر گردشگران سنتی تبریز از شهرهای ایران و نیز کشورهای همسایه) جذب کرد. منتهی باید برایش زحمت کنید. باید سعی کنیم شهر خود را به دنیا معرفی کنیم تا تشویق شوند بیایند برای گردش.
کسانی که به خارج می روند یا مقیم خارج هستند می توانند شهر خود را به خارجی ها معرفی کنند و آنها را تشویق به سفر به ایران کنند. وبلاگ های توریستی به انگلیسی هم خیلی در معرفی شهرمان به خارجی ها مفید خواهد بود. سال ۸۸ من یک سری یادداشت در وبلاگم نوشتم و خواننده های وبلاگم را تشویق کردم که به زبان فارسی وبلاگ توریستی دایر کنند. آن زمان وبلاگ های زیادی در مورد تبریز نبود که با این دید نوشته شود. اما چند روز پیش یک مقدار جست و جو کردم و دیدم از سال ۸۸ وبلاگ های زیادی به این سیاق باز شده. وبلاگ هایی بسیار خوش سلیقه و جذاب. خوبه با همین سبک و سیاق وبلاگ هایی به زبان انگلیسی هم دایر شود. وبلاگ هایی که آثار تاریخی و دیدنی های طبیعی شهر و دیارمان را معرفی می کنند. همچنین آداب و رسوم زنده ی مردم را منعکس می نمایند. از مسایل جنجال برانگیز می توان اجتناب کرد تا وبلاگ بدون مشکل به راه خودش ادامه دهد و مثمر ثمر باشد.
راه اندازی و اداره ی چنین وبلاگی برای صاحب وبلاگ شیرین و نشاط بخش خواهد بود. به نفع شهر و مملکت ما هم هست که چهره ی زیبا و انسانی آن را به دنیا بشناسانیم. علاوه بر جذب توریست فواید بسیار دیگری هم می تواند داشته باشد. در این باره باز هم خواهم نوشت.
پي نوشت: لطفا مطلب حاضر و همچنين اين سری نوشته ها را که در مورد جذب گردشگر هست به طرقی که می توانید به اشتراک بگذارید. هر چه تعداد خواننده ها بیشتر باشد احتمال این که در عمل مورد توجه قرار گیرد بیشتر می شود.
جاهای معروف مثل ائل گلی و مسجد کبود و ارگ علیشاه و مقبره الشعرا و یا دهکده ی کندوان در نزدیک تبریز که بگذریم می خواهم چند محل معرفی کنم که شاید کمتر شناخته شده باشند:
۲) خانه ی اعتصامی
۳) پارک مفاخر آذربایجان (مقبره ی باقر خان و باغچه بان و خیلی آدم های مهم دیگه هم آنجاست.) نزدیک چهارراه آبرسان است. تقریبا روبه روی خیابان گلباد (محله ی ما!) از تصاویر انتهای باغ هم دیدن کنید.
۴) خانه موزه ی شهریار
۵) خانه موزه ی شهریار در محله ی مقصودیه واقع است. این محله قدم به قدم مسجد قدیمی وخانه های قدیمی است که تبدیل به موزه های تخصصی شده اند. خانه ی آبا و اجدادی ما هم در این محله واقع است. اگر خواستید از آنجا هم می توانید دیدن کنید. عکس هایش را قبلا اینجا گذاشته بودم.
۶) پل آجی چای بر سر راه فرودگاه. متاسفانه خیلی نمی دانند این پل قدمت زیادی دارد. حدود دویست سیصد سال از سی وسه پل اصفهان قدیمی تر است اما متاسفانه از ارزش گردشگری آن استفاده نمی شود. اینجا عکسش را گذاشته بودم.
۷) بازار تبریز که دیگه نیاز به معرفی ندارد.
۸) موزه ی آذربایجان در نزدیک مسجد کبود هم دیدنی است.
۹) خانه ی مشروطه
۱۰) اگر راهتان به کنار "قوری چای" یا "مهرانرود" افتاد توجه کنید پل سنگی قاری را هم ببینید. کنارش هم پل منصور است. پل قاری قدیمی تر است. زینب پاشا هم قیامش را از همین جا شروع کرده. در اشعار حماسی زینب پاشا نام این پل زیاد به گوش می رسد. خانه ی پروین اعتصامی هم نزدیک آنجاست. همین طور بوستان صائب
اگر فرصت کردید به مراغه هم بروید. مراغه دیدنی ها فراوان دارد.
عکس را از سایت تابناک برداشته ام
همین طور بازنشستگان و شهروندانی که به علت سن بالا سفر برایشان سخت و دشوار است با بازدید از مکان های دیدنی شهرشان می توانند تنوعی در زندگی ایجاد کنند.
بازدید خانه های قدیمی مثل خانه ی پروین اعتصامی برای آنها که خود در چنین خانه هایی بزرگ شده اند بیشتر لذت بخش خواهد بود.
فیلم "تهران/طهران" ساخته ی داریوش مهرجویی و مهدی کرم پور در نوع خودش فیلم جالبی است و به دیدنش می ارزد. در این فیلم عده ای سالخورده در ایام نوروز تهرانگردی می کنند. در قسمت اول فیلم آن چه که در بالا من سعی می کردم بیان کنم به زیبایی به تصویر کشیده شده است.
در سال های اخیر عده ای از جان و دل برای حفظ این قبیل مکان ها در تبریز ومعرفی آن به بازدیدکننده ها همت گذاشته اند. با عشق کار می کنند. یاشاسین!
(اگر خواستید این متن را به اشتراک بگذارید.)
یک کبوتر خان هم داره! همان برج مخابرات چند صد سال پیش![]()
(با تشکر مخصوص از دوست عزیزم که به من اطلاع داد ربع رشیدی بازه!)
دیروز هم همین طوری پیاده رفتم به سر آرامگاه باقر خان. قبر ستارخان در تهران است اما قبر باقر خان در تبریز نزدیک خانه ی ماست. نزدیک چهارراه آبرسان و جنب مسجد طوبی. یک نمایشگاه نقاشی وخطاطی فوق ریز هم بود که جالبه. در آخر محوطه هم با سنگ ریزه ها تابلوی مفاخر آذربایجان را کشیده اند. تابلوهای ستارخان و باقر خان هستند. تابلوی سرداران جنگ تحمیلی هستندو..... پرتره ی پروین اعتصامی هم هست. به دیدنش می ارزه.
در سراسر شهر تابلوهای قهوه ای رنگی نصب شده اند که محل دیدنی های شهر را نشان می دهند. در پیدا کردن محل مشکلی نخواهید داشت.
rich catalan culture
entrepreneurial spirit of catalans
.....
هرجا به چیز بدی می خواست اشاره کنه اسم اسپانیا می آمد وسط:
Spanish timing!
(برای بی برنامگی و تاخیر!)
پپپپپیییییییییی! غریبه ایش دی!
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
راستی! تشابه مردم بارسلون با همشهریان عزیز من به علاقه ی زاید الوصفشان به تیم فوتبال شهرشان ختم نمی شود. چند تا تشابه دیگه هم من در آن دو روزی که آنجا بودم کشف نمودم:
۱) همان entrepreneurial spiritکه در بالا گفتم.
۲) هنری که به نسبت دیگر شهرهای اروپایی پوشیده تر است و بیشتر به گل و بته و شکل های تجریدی می پردازد. هنر تبریز هم همین طور است. به عنوان مثال سبک قلمزنی و نقره کاری تبریز برعکس شهرهای دیگه ی ایران که این هنر در آنها رایجه بیشتر روی اشکال هندسی است نه مینیاتور های دلدادگان.
۳) روی همه چیز "اؤرتوک" کشیدن! خدا بیامرزه مادر مادربزرگم را! برای چمدانش "اؤرتوک" دو خته بود و بعد از هر سفر آن را در می آورد و خوب می شست و آب می کشید و بعد اطو می زد. بارسلونایی ها دست ما تبریزی ها را هم از پشت بسته اند. حتی روی ساختمان هایشان هم "اؤرتوک" می کشند که کثیف نشوند. می گم بد فکری هم نیست ها! یادم باشه من هم بعد از بازنشستگی یه "اؤرتوک" برای ساختمان برج ساعت شهرداری بدوزم کثیف نشه! حیفه!
خانه ی آبا و اجدادی ما تقریبا رو به روی خانه-موزه ی استاد شهریار است که عکس هایش را در زیر می توانید ببینید. نقشه ی این خانه را عموی پدربزرگ مادریم از استانبول آورده بود. پدر پدربزرگم و عموی دیگر پدربزرگم خانه را ساختند. (حدود صد سال پیش). من وقتی بچه بودم مادربزرگم در این خانه سکونت داشت. من هم روزها و شبهای زیادی را در این خانه گذرانده ام و عملا در آن بزرگ شده ام. وقتی بمباران بود ما در زیر زمین همین خانه پناه می گرفتیم. پدر و مادرم (که هر دو مهندس عمران هستند)
این گونه تشخیص داده بودند که این خانه از خانه های نوساز آن زمان مستحکم تر بود. این خانه اکنون یک مکان عمومی است. فرهنگسراست و مهد قرآن. مقصودیه خانه های قدیمی متعدد دیگری هم دارد که تبدیل به موزه ها و مکان های عمومی گوناگون شده است.
هنوز نامی برای فسیل برنگزیده اند.اگر دختر باشد نام ائلناز و اگر پسر باشد نام یاشار را پیشنهاد می کنم.
پیشنهاد شما چیست؟
بازار تبريز چنان عريض و طويل و چنان ريشه دار است كه فرهنگ و ذهنيت مردم تبريز را قرن هاست كه تحت تاثير قرار داده. در جایی چند سطری از سفرنامه ی ابن بطوطه در مورد بازار تبریز می خواندم. گویی حال و هوای اکنون تبریز را مجسم کرده بود نه ۷۰۰ سال پیش را!
چندی است که عده اي مي كوشند تا با "ادبيات فيلمفارسي" مردم تبريز را به هيجان بياورند و احیانا همراه وهمدل خود سازند. البته توفيق چنداني در این کار به دست نياورده اند و گمان نمي کنم كه در آينده هم با اين شيوه موفق شوند. به خصوص كه نسل جديد تبريز با فيلمفارسي ميانه ي چندانی ندارد و اصولا با آن بیگانه است! از طرف دیگر نسل قدیمی تر تبریز- با این که با فضا و ارزش ها و ادبیات فیلمفارسی ناآشنا نیست-آن قدر حسابگر و آینده نگر است که هیجانی و جو زده عمل نمی کند.
کاری به هدف و انگیزه ی آن عده ندارم اما در هرتلاش وفعالیتی اگر از همان اول مذاكره ي منطقي بشود و روشن شود طرفين قراراست چه به دست بياورندو چه تضميني هست كه وعده ها عملي شوند، مذاكرات به نتيجه ي بهتري مي توانند برسند. کسانی که قصد به هیجان آوردن داشته اند کمابیش همین جواب را از همشهرهای جا افتاده تر من-که بین نسل جوان تر هم نفوذ کلام دارند- شنیده اند. اما خود چنان در هیجان بوده اند که به دقت گوش نکرده اند و به مفهوم سخن اهمیت نداده اندو براساس پیش داوری های نادرست خود برداشتی کرده اند و رد شده اند. اتفاقا جا افتاده ترها اکثراخیلی با متانت و شیوا هم سخن گفته اند اما پیش داوری ها و کلیشه های ذهنی غیر منطبق با واقعیت مانع از شنیده شدن و درک شدن گشته اند.
اين را هم در نظر داشته باشيد كه يك ذهنيت حسابگر بازاري هميشه آماده ي مذاكره است. قهر و كينه در اين ميان جايي ندارد. آن چه که توسط برخی به قهر تعبیر می شود در واقع نگاه سنجشگر یک بازرگان پخته و باتجربه و سرد و گرم چشیده است به طرف حسابی که -به زعم وی - خودش و یا پدرش ویا پدربزرگش ویا پدر پدر بزرگش یا حتی پدربزرگ پدر بزرگش (به لحاظ عقبه ی فکر ومعنوی نه لزوما جد ژنتیکی)کارنامه ی چندان درخشانی در وفا به قول و قرار نداشته است. مردمانی که خاندانی (بر اساس "کیملر دن دی؟") می اندیشند حساب بی وفایی پدربزرگ پدر بزرگ را از خود شخص جدا نمی کنند. ادبیات هیجان انگیز فیلمفارسی کمک چندانی به اعتماد سازی نمی کند.
مستند بالا در مورد معماري و تاريخ بازار تبريز است. يك نگاه اجمالي به نهاد عريض و طويل و ريشه دار بازار تبريز-با کارآیی چشمگیرش و توانایی درخور ستایشش در تطبیق دادن خود با زمان علی رغم حفظ اصالت و هویتش- شايد گوشه هایی از هژمونی فرهنگی بازار را در فرهنگ مردم تبریز بنمایاند. پیشنهاد می کنم این مستند ۵ دقیقه ای را ببینید. هم تصاویر زیبایی دارد و هم از زاویه ای دیگر نشان می دهد که چگونه اتفاقات صدسال پیش هنوز در بین مردم کوچه بازار آن شهر بازگو می شود. توگویی که همین دیروز اتفاق افتاده! پیوستگی نسل اندر نسلی هم-که در بالا به آن اشاره کردم در همین مستند ۵ دقیقه ای نمایان می شود.
تشکر می کنم از شخصی که این لینک را به من فرستاد.
منبع عکس: سایت سازمان میراث فرهنگی آذربایجان شرقی. عکس هاي زیبای دیگری نیز این سایت دارد.
امیدوارم به برکت تراختور "تقدیس غم" جایش را کم کم به "حرمت شادی و دلخوش" بده. هواداری تراختور در آذربایجان از سطح طرفداری از یک تیم بالاتر رفته و تبدیل به یک فرهنگ تمام عیار شده: آهنگ های خودش را داره؛ رسومات خودش را داره؛ طراحي لباس و.... خودش را داره؛ فرهنگ گرافیکی خودش را داره.
از جمله کارهای تحسین برانگیز هواداران تراختور حمایت یکپارچه از دریاچه ی ارومیه است. شعاری دارند که در ورزشگاه دسته جمعی می خوانند:گلین گئدک آغلیاق اورموگؤلون دلدوراق. ترجمه: بیایید اشک بریزیم و با اشک هامون دریاچه ی ارومیه را پر کنیم.
اما به نظرمن هواداران تراختور نبايد اين همه در سايت ها و فروم هاي اينترنتي دهن به دهن كساني بگذارند كه زخم زبان مي زنند. روش درست همونيه كه گؤته -شاعر وانديشمند نامدار آلماني- مي گه:
Against criticism a man can neither protest nor defend himself; he must act in spite of it, and then it will gradually yield to him" كه البته ما معادل تركي جمله ي گؤته را هم دارين:".... كاروان گئچر".
خوب مي شه اگر هواداران تراختور يك موسسه ي خيريه تشكيل بدهند تا از دانش آموزان بي بضاعتي كه استعداد ورزشي دارند حمايت بكند. چيزي شبيه بنياد كودك كه از استعداد هاي درسي حمايت مي كنه اما در رشته ي ورزش. زادگاه من در رشته های ورزشی دیگه به خصوص دوچرخه سواری هم حرف هایی برای گفتن داره. خوبی تراختوری ها اینه که در فعالیت ها یشان خانم ها را کنار نمی گذارند. این کار شون از روی تاکتیک نیست! یعنی تو مرامشان نیست که برای این که به یک هدف برسند به گروهی بگویند "شما هم بازی" بعد که به هدفشان رسیدند بگویند "ما کی گفتیم شما را هم بازی می دیم." اگر نخواهند یک عده را بازی بدهند از همون اول با صراحت کامل -شاید هم با اندکی تندزبانی- می گویند راه ما جداست. اگر هم شک کنند کسی با هاشون از این بی مرامی ها می خواهد بکنه بدجوری بهشون بر می خوره. به هر حال تراختوری های عزیز! اگر یک وقت خواستید چنین موسسه ی خیریه ای بزنید از استعداد های ورزشی بین دخترهای دانش آموز هم غافل نشید. خانم های طرفدار تراختور-که هم تعدادشان و هم شور و اشتیاقشان درخور توجهه- قطعا در چنین کار خیری پیشقدم می شوند.
يك وبلاگ زيبا به منظور معرفي جاذبه ها و زيبايي هاي متنوع استان تهران به تازگي راه اندازي شده است. با مراجعه به اين لينك مي توانيد از اين وبلاگ لذت ببريد. برای نویسندگان این وبلاگ آرزوی موفقیت دارم.
باز هم تاكيد مي كنم نیاز هست كه چنین وبلاگي براي تبريز هم راه اندازي شود. پس عاشقان كوي دلستان كجايند؟! وبلاگي كه به دور از هرگونه سياستزدگي تفرقه انگيز و همچنين خطرناك براي نويسندگان وبلاگ به معرفي جاذبه هاي گردشگري از منظر چند جوان بپردازد که در این شهر زندگی می کنند. شايد اگر اين كار جدي گرفته شود به تدريج بتوان به طور حرفه اي به آن نگريست. بعد از كسب تجربه و اعتباركافي مي توان به در آمدزايي از طريق آن هم فكر كرد. هم فال و هم تماشا و هم در آمدزايي. اگر چنین وبلاگی را راه اندازی کنید من برایش تبلیغ می کنم و خوشحال می شوم هر کمک دیگری که از دستم بر آید انجام دهم.
توصيه مي كنم كامنت ها را حتما مادريت كنيد. از يكي به دو هاي بي سرانجام متداول در برخي از فروم هايی که نام تبریز در آنها می آید به شدت بپرهيزيد. اصطلاحی و نمادی و کلمه ای وصفتی و املایی به کار نبرید که باعث شود خدای ناکرده انگی به شما بندند که دردسر ساز شود. همان املایی را به کار برید که در مدرسه آموخته ایم تا بعدا سر هیچ و پوچ دردسر درست نشود. تا حد امکان هم وارد بحث وجدل های بی فرجام نشوید. اگر تصمیم گرفتید چنین وبلاگی راه بیاندازید با من تماس بگیرید تا تجربه های وبلاگ نویسی ام را در این باره به شما انتقال دهم. به نظرم هدف را آن قرار دهيد كه در كوتاه مدت به شما وخوانندگان خوش بگذرد
، در دراز مدت به درآمدزايي منجر شود
. (با اندكي درايت مي توان به هر دو هدف رسيد.)
خبر خوب دوم:
خبر خوب دوم تكراري است. اين چهارشنبه يك سخنراني جالب داريم .